قیام نمودم در سحر، در گوشه ایی تاریک و تار
دو گانه ای آرم به جا، در تسبیحِ پروردگار
تا عزم و نیتم برفت، به قصدِ تکبیرالاحرام
دل برید ازمقصدم، رم کرد چو آهویِ خرام
با گفتنِ نامِ خدا و ربِّ الرحمن الرحیم
دستم بدادم به رضا، بدستِ شیطانِ رجیم
در مقالِ حمدِ ربّ و آن خدایِ عالمین
پر کشید خیالِ من، از بندِ آن حبل المتین
چون دوباره خواندمش، یا ربِّ الرَّحمن الرَّحیم
دور شدم ازایزد و یزدان وآن ربِّ کریم
بی تأمل گفتمش: ای مالکِ آن یومِ الدین
چرا سیه پیشانی اند، اهلِ یقین و ساجدین
با گفتنِ؛ ایاکَ نَعبدوا وَ نَستَعین
زائرِ خوب رویان شدم، از اولین تا آخرین
بخواندم آن هدایتش، بهرِ صِراط المُستَقیم
گفتا: که حاشا من و قوم، هرگز به مقصد نرسیم
گفتم: که بر ما غضب؛ روا مدار چو ضالین
آرام به گوشم بخواند، رهبری بر شیاطین
گفتم: که در نمازم، حاشا تورا ببینم!
در سجده و رکوعم، عابدی بی یقینم
فارغ زِهر نمازی، هرجا تورا می جویم
در خواب و در بیداری، تو را سپاس می گویم
من بی نماز و سجده، زاهدی بی قرینم
شیطان فرشتۀ توست، من روحِ آفرینم