زاد روزم شبِ گیسویِ تو اِنکار چرا..؟
زادگاھم خمِ ابرویِ تو اطوار چرا..؟
در و دیوار شنیدند غمِ عشاق ولی،
رویِ مشتاق دری بسته و دیوار چرا..
شود ھنگامه تَجلاّیِ جمال رخ تو،
نگرانم نشود فرصتِ دیدار چرا..
ھمه از راز تو و خال لبی میگویند،
ز یکی جلوه و، اِفشا ھمه اَسرار چرا..
چون سبوییم و تویی ساقیِ ھر میخانه،
امتنانی ھمه را ، منّتِ خمّار چرا..
چشمِ ھرجاییِ بیمار تو بیمارم کرد ،
خود دوا کن ، دوا ھدیه به بیمار چرا..
کائنات را به ریاضی تو فقط کانونی،
سھمی و دایره و بیضی و پرگار چرا..
ھر مجانب به ھر منحنی و ھذلولی،
مشتق و تابع اگر نیست نمودار چرا..
حرف ماتریس نشد صحبت مانتیس نشد،
تا که اندیس تویی سینوس و بُردارچرا..
اتفاقی و سری ھم به لگاریتم زدیم،
یک مفسر نبود حاصل اینکار چرا..
نه که پنھان ز تو بیش و کمی از ذرات،
سھمِ فرضیه یِ ما ، نیست به آمار چرا..
مکن از خویش جدا ، نیست کم ازبیش جدا،
نشود ممکن و ، بر ممتنع اِصرار چرا..
کی شود مست چنین سبحه و سجاده گذار،
منعِ زُنّار کنی ، میکده اِظھار چرا..
خانه و دیر تو اما نه فقط قدس و حجاز،
کعبِ دل خانه یِ تو ، کعبه یِ آوار چرا..
آنکه دیوانه نشد بردرِ تو ، دیوانه ست،
زحمت خویش مدار، قِصه یِ تکرار چرا..
مانده و واله و شیدایِ تو شد " ابراھیم "،
سوخت با یک شررت ،
شعله یِ بسیار چرا.........؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
درودبرشما
زیبا قلم زدید