يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر مجید شاکری حسین آباد
آخرین اشعار ناب مجید شاکری حسین آباد
|
خانه ام سرد و دلم تاریک است
پشت این پنجره ماتم زده ام
شعرهایم شده غم نامه ی عشق
قصه ی تلخ دل غم زده ام
روح من مرغ اسیرقفس است
شده محبوس میان بدنم
نیمه شب بود که دیدم در خواب
با دلی خسته میان کفنم
واژه ای نیست به نام لبخند
یا اگر هست شده بیگانه
واژه ی مرگ چقدر شیرین است
همه گویند به من دیوانه
شب شد و کاش نمیدانستم
قصه ی ماتم من تکراریست
همه خوابند در این شهر سیاه
سهم من در دل شب بیداریست
گونه ام زرد دو چشمم خیس است
خانه ام سرد اتاقم خالیست
آرزو نیست به جز رود سراب
باغ امید چقدر پوشالیست
نیمه شب رفت و سحر آمده باز
مانده ام با همه دلواپسیم
دفتری خیس و پر از خط سیاه
قصه ی درد و غم ِ بی کسیم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.