شنبه ۸ دی
|
دفاتر شعر بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
آخرین اشعار ناب بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
|
(طعنه)
می زندتیری
دست ناپاکی
می کشددرخون
قامت شیری
نعره زدخیلی
طعنه زدپیری
پیرکفتاری
طعنه باخنده
شیرزخمی که دست وپابسته
گرنبوداین وضع
اونبودزنده
...دردل صحرا
پرفروغ گرما
ضربه ی سیلی
برخزان رویی
می خوردهردم
تاکندنیلی
گشته آواره
یک دل مجنون
ازسرفقروتنگدستی
نی زمهجوری
یارخودلیلی....
(زمین)
اینجازبدعهدی
آمده قحطی
روزهایی پرازسختی
وچه غریبانه ترک بسته لبان خشک زمین
قامت مردان هم
فروافتاده وکوژوخمین
دل تنهاوغمین
عرق شرم به جبین
غنچه ی افتاده اینگونه مچین
سایه ی مرگ ببین
که چنین
بی رحمی می کشدقامت مردان را
یک به یک اوبردار...
....
...چشمان به این زاری
دلهاپرغم وخواری
تن رودبالاسرداری
تاکندجان آزاد
گرچه تن افتدلیک
جان رودبه سرداری
وان فرومایه
استخوان درچنگ می کندخنده
چون سگ هاری
چون کشم یارب
خفت وخواری نار غمباری
نعره می زدتن برسرداری
ننگ بادبرناکثین سگ های بی عاری
بهاالدین داودپور.بامداد
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.