دوش دیدم زنهان خانه دل
عطر احساس بپیچید ز آغوش خیالم
در تمنای وجودم تپش قلب
مرا برد به حضورش
چه شبی بود پر از عشق
پراز شعر پر از حس نگفته
که منه غرق شده در ماتم افسون
بیکباره وجودم شعله ور شد ز این عشق
چه شبی بود...
تا به خود امدم و هوش بدیدم
آن دست و سر و تن بیکباره بجنبید
همه فریاد زنان نغمه عشق داد
هر چه گفتم ای دل من،این حباب است
هر چی دیدی چون سرابی در خیال است
چه شبی بود....
من به چشم خود بدیدم نه سرابی نه خیالی نه حبابی
همه عشق بود
آن جمالی که مرا در پس این برزخ احساس
بیکباره تپش داد همه تن را به وجودش
چه شبی بود ...
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
دلنوشته زیبایی است