ندارد مستی ام درمان 🍷🍷
ز صهبای بصرهایت شدم مست و خمار ای جان
ز مشروب دو زلفونت شدم عین انار ای جان
به قدری خورده ام می را ، ندارد مستی ام درمان
ز مستی و خمار امشب شدم غرق هزار ای جان
در این شهری که من هستم نباشد خانه ای پر می
ز فقدان می و باده شدم اهل قمار ای جان
ندارم در سرم فکری فقط می خواهمت اینک
ز عشق ناتمام خود شدم گلگون عذار ای جان
بیا و حال من را بین که ناخوش هستم و بیمار
ز درد و سوز بیماری شدم نفرین شعار ای جان
((مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست))
ز شعر و عاشقی هر شب شدم خامش هوار ای جان
صفای هر شبم تصنیف درون خلوتم فریاد
ز فریاد خموش خود شدم اهل فرار ای جان
بخوان تصنیف و روحم را به جانانش رسان ای دوست
ز پرواز تن روحم شدم یار مزار ای جان
چو بگشایم در سینه ببارد درد و خون از آن
ز درد و ناله های خود شدم مردشکار ای جان
اگر روح الغزل جان را فدا سازد گوارایت
ز ثابت بودن عشقم شدم عاشق تبار ای جان
#روح_الغزل
شکیبا درخشانی
زيبا و شورانگيز بود