يکشنبه ۲ دی
خفتان شعری از بابک فاضل
از دفتر از سالها..... نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۷ ۱۹:۴۴ شماره ثبت ۶۵۶۷۲
بازدید : ۷۲۷ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب بابک فاضل
|
می گویمت اسرار دل واگو به خیل لوتیان
تا سر اسرار ازل روشن کند اسرار جان
بامن نگاری دیده ای سیل هزاری دیده ای
آرامش صد فیل را تضمین کند یک فیل بان
از ما به تندی بگذری بی مایه ما را بنگری
چون روبهی افتاده در سوراخ بعد زایمان
رسوا تو می خواهی مرا بی برگ و بار و آرزو
چون یک درخت بی ثمر افتاده در فصل خزان
مهر لبم گر واکنم جمله تو را رسوا کنم
مهرت به کنج دل زده کردست مهر لب گران
تو عاشقی؟عشق از کجا؟آن شوخی چشم از کجا؟
سو سوی عشق مرده را در سینه دست پاسبان
گر لب به خاموشی کشم دل رابه هر سویی کشم
فرقی ندارد پیش من خون جگر یا قرص نان
واکن زخفتان تنگ را آن سینه در بند را
تا فکر تو روشن شود ز اندیشه بکر نهان
دریا شو و از قطره ای نهراس بعد خشم ابر
اندیشه را چون بیشه کن تا شیر گردی بعد از آن
از فهم خود بیرون بیا با فکر دیگر یار شو
اندیشه ها را گرد کن از هر سخن از هر بیان
چون خرس با چنگال خود متراش سنگ و سبزه را
اینجا قدمگاه من است و تو نداری سهم از آن
پس خویش را جوینده کن فکر غلط را رنده کن
اندیشه را غربال کن با فهم نغز دیگران
|
|
نقدها و نظرات
|
درود بر شما استاد عجم گرانقدر لطف عالی بر من مایه مباحات است | |
|
سلام ودرود بر استاد عزیزم جناب استکی ممنون که افتخار همراهیتان با من است | |
|
سلام و درود براستاد پارکی عزیز سپاس از لطف شما ازاینکه چرکنوشته های مرا میخوانید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درودبرشما
زیبا قلم زدید