در چنگ تقدیر از نفس افتاد آخر
مردی که دنیا را مجال عشق می دید
او عاشق آزادی روح بشر بود
انسانیت را او مدال عشق می دید
او شاعر شبهای شعر زندگی بود
شعری که در تاریکی مطلق فرو رفت
نور حقیقت بر دلش تابید و باعشق
تا قله های پرفروغ جستجو رفت
آئینه را تا لمس حسّ زندگی برد
مهتاب را از چاه تاریکی صدا کرد
هرگز نکرد ابر بهاری با زمینها
کاری که او با کشتزار قلبها کرد
درد قفس در قلب او بیداد میکرد
اندیشه و حس را دو بال عشق می دید
برگ امیدش را خزان مرگ بلعید
مردی که انسان را نهال عشق می دید
(م. فریاد)
پی نوشت:
به روح بزرگ زنده یاد سیاوش کسرایی(اصفهان۱۳۰۵- وین اتریش۱۳۷۴)
شاعر اندیشمندی که آنچنانکه شایسته اش بود شناخته نشد.
سراینده ی منظومه ی جاودان "آرش کمانگیر" که اولین شعر حماسی در قالب نیمایی بود.
شاعر شعر ماندگار وحدت(والا پیامدار محمد) که در حوالی انقلاب ۵۷، با صدای کوبنده ی زنده یاد فرهاد مهراد، در قلب مردم جا گرفت.
روحشان شاد
...دلم از مرگ بیزار است
که مرگ اهرمن خو آدمیخوار است
ولی آندم که ز اندوهان روان زندگی تار است
ولی آندم که نیکی و بدی را گاه پیکار است
فرو رفتن به کام مرگ شیرین است
همان بایسته ی آزادگی این است...
...آری آری زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرنده پابرجاست
گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست
(از منظومه ی زیبای آرش کمانگیر)
روحش شاد
یادش گرامی باد