به نام خدا
پیشنهادی برای پلهای تاریخی اصفهان ، که از بی آبی و بلاتکلیفی روزگار را به سختی میگذرانند ...
تا عقیده شما یاران چه باشد :
.........................................................................
بشنو از من ، قصه ء نصف ِ جهان
شهر ِخواجو ، چل ستون ، نقش جهان
قصه ء خشگیدن ِ زاینده رود
سرنوشت ِ رود ِ ممنوع الورود
رود ِ پُر آبی که دیگر ، خشگ شد
جای آن ، خار ُ خس ُ خاشاک شد
نیست همراهش دگر ، پروانه ای
ماهی و مرغان ِ دور از خانه ای
گویی بر دلهای پل ها خنجراست
مثل خواجو چشمهاشان بَر،دَر است
وعده گاه ِ عاشقان ِ سینه چاک
گشته اینک ، بَـستر خاشاک و خاک
بار ها دیدیم ، خواجو ، بی خبر
درد ِ دل ها داشت با هر ، رهگذر
او سخن ها داشت از دیروز خود
پیچ و تاب ِ رود ، زیر ِ گوش خود
وه چه زیبا روی گاری با ذغال
میفروخت اطراف پل ،پیری بلال
یاد ِ آن ، گاری پیر ِ چوبی اش
با چراغ ِ توری و زنبوری اش
سفره ء رنگین ِ مادر ، پای آب
شام هم دَ م پُختَکی یا تاس کباب
ای دریغا اصفهان بی رود شد
این قشنگی ها تو گویی دود شد
گفت رود ِ ما چرا شد نا پدید
پل ، بدون ِ رود در دنیا که دید؟
رود را از پیش چشمم برده اند
سهمی از آن را به کرمان داده اند
یزد هم با سهم ِ من چون سیر شد
سهم پل هایی چو من ، تحقیر شد
من که دیدم پل نیاز شهر نیست
پل برای اصفهان جُز زَجر نیست
چند پل ، گفتم به یزدی ها دهیم
هر چه باقیماند ، کرمان میبریم
بار دیگر اینچنین ، زاینده رود
هم به پل هایش رسَد پل هم به رود
شهر های یزد و کرمان بی درنگ
صاحب رودی و پل های قشنگ
مرحبا گفتند و تکبیر و شعار
آفرین گفتند بر این ، ابتکار
لیک چون "منصور" شهر اصفهان
بی کلاه مانده سرش در این زمان
زود سهم اصفهان هم دیده شد
پشمک از یزد و ز کرمان زیره شد
.................................................................................
بی شک انتقال و مدیریت آب های موجود ، بالقوه کار درستی خواهد بود ولی نه اینکه زاینده رود ماه ها خشگ باشد اما همین آب کیلومتر ها و از زیر گوشش به شهر های دیگر منتقل شود ...
درخواست باریکه ای از این آب با حق آبه های رسمی درخواست غیر منطقی و غیر معقولی نیست ...
.............................................................................
اصفهان . بهار 97 ... شاهنگیان