يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر امیرحسین ابراهیمی (شریعت سبزواری)
آخرین اشعار ناب امیرحسین ابراهیمی (شریعت سبزواری)
|
یکی از دوستان و ازدواج بی حساب
یکی از دوستان و آشنایان
که طبعی شوخ و فکری داشت خندان
ولی کن او مجرد بود و غافل
به یک باره متاهل گشت و فاضل
مراسم داشت چون روز قیامت
به یک جانم، بله خم گشت قامت
همه هو هو کنان شادند و خرسند
که امشب یک جوان خر گشت و دل کند
خلاصه در پی نانی دوان شد
ولی با ازدواجش نان گران شد
دویدند و دویدند و دویدند
که شاید یک وزیر کار دیدند
وزیر کار هم شغلی به او داد
که متراژی کند قلهک ، فرحزاد
غذایش برگ اعلای خیالی
سکونت گاه او در کنج قالی
ولی از بخت بد مسکن گران شد
بهایش بیشتر از خونشان شد
بدنبال وزیر عشق بازی
کلاه خود بکن اکنون تو قاضی
تو این حال و هوای اجتماعی
که نون و گوجه شد هم نرخ ماهی
نه خونه ، نه ماشین ، نه پول دستی
چی فکر کردی که گفتی عاشق هستی
خلاصه با کش و قوس فراوان
بهش دادن جای خوابی تو زندان
تو زندان اونقدر خوابید وخوردش
زنش ازت دست اون دق کرد و مردش
|
نقدها و نظرات
|
سلام خیلی ممنون استفاده میکنم از نظرات دوستان چیزی مد نظر دارین استفاده میکنم | |
|
بسیار ممنونم سال خوب و خوشی همراه با آرزوی ادامه موفقیت و پیروزی رو براتون طلب مکنم شاد باشید. | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.