1.
امارت های قلبت مرمرین است
مرا در دل نشستی غیر از این است.
سمیراعزیزی
8/12/1396
2.
غرق به خواب ها تویی
تشنه ی آب ها توایی
ای که تو تشنه ای و من
تشنه ی آب های تو
سمیراعزیزی
8/12/1396
3.
مرز تنهایی آن جاست
که تو نمی بینی در خود
و من نمی بینم در تو.
سمیراعزیزی
8/12/196
4.
این نفس ها همه از دوری توست
در هوای نفست نیست دگر هم نفسی.
سمیراعزیزی
8/12/1396
5.
رنگ می بارد بر خاک سرزمینم
من هنوز بی رنگم از نام تو
ای وطن.
سمیراعزیزی
8/12/1396
6.
پاییز هنوز هم غزل پوش توست
بهار من امسال به پاییز می رسد.
سمیراعزیزی
8/12/1396
7.
صدای تو
صدای تو صدای
من است
هیچ غریبه
دیده ای با این صدا
به گوش خود نشنود
آواز این دل ویرانه را
هیچ غریبه بودە ای
با این صدا
نشنود آوای تورا
نشنود آوای مرا
طنین این صدا
نمی شناسد
هیچ صدایی را
صدای تو صدای من است
که بی صدا
گم می شوم در این صدا
صدای من صدای توست
که بی نوا
می دمد در این صدا
صدای من صدای توست که
بی صدا می رود از پی این صدا
می شنوم صدای مرغکی آواره را
گم در این ویرانه ها
صدای تو صدای من است
با این صدا.....
می شناسی صدای مرا
از حس این صدا
صدای تو صدای من است
هیچ بی صدا شکفته ای در این صدا
صدای تو صدای من است
می شنود صدای مرا
می شناسد صدای من
صدای تو را
و صدای تو صدای مرا
صدای تو صدای من است
گم نمی شود این صدا
از پی هر صدا
صدا صدای من است
نشنیده ای آیا
آن را به گوش بادها
می شناسد این صدا
صدای تو را
که می رساند
صدای مرا به هر صدایی بارها
می شناسم صدای تو را بااین
صدا
و می شنوم
صدای تو صدای من است
گم می شوم در این صدا
که نمی بیند صدای خود را
که نمی بیند صدای مرا
هیچ شنیده ای صدای خود را
و صدای من صدای توست
شنیده ام آن را بارها
که این صدا
نمی شناسد هنوز هم
صدای خود را
سمیراعزیزی
7/12/1396
به مناسبت تولد
خواننده ی گرانقدر
جناب علی خزلی
8.
صدای تو صدای من است
می شکفد و روییدن نمی داند...
سمیراعزیزی
6/12/1396
به مناسبت تولد خواننده ی گرانقدر
علی خزلی
9.
دشت باران خورده ای
اما تو سبز
در درون شعر من روییده ای.
سمیراعزیزی
7/12/1396
10.
زمین خوردم که تنها آسمان من تو باشی.
سمیراعزیزی
7/12/1396
11.
بنازم ای سراپا شور و مستی
که در قصر دلم تنها نشستی.
سمیراعزیزی
7/12/1396
12.
پاییز می کنی هوای دلم را
تا چند زمستان دیگر
برف می بارد بر تو
حرف می بارد بر من
و شعری تر نمی شود.
سمیراعزیزی
7/12/1396
13.
دلم که می گیرد
تو دل تنگ می شوی
پاییز می کنی
دلم را
بی خود نیست
افتادنت
پای هر درختی
تماشایی ست.
سمیراعزیزی
7/12/1396
14.
اینجا برای با تو بودن
حرف می کشند از تو
و تو می ایستی
به پای حرف هایی که
هیچ گاه به خودت نزده ای.
سمیراعزیزی
7/12/1396
15.
من هنوز به خود نرسیده ام
هیچ زمستان دیده ای
به پاییزی که من عاشقم.
سمیراعزیزی
6/12/1396
16.
دلم که می گیرد
تو دل تنگ می شوی
بی خود نیست
افتادنت پای این برگ ها
هیچ صدایی ندارد.
سمیراعزیزی
6/12/1396
17.
بی نهایت دل من غصه و غم کم دارد
و غم آن جاست که چشمان تو غرقم دارد.
سمیراعزیزی
20/11/1396
18.
به چشمانم قسم باران توایی تو
نباشی هم هوای گریه دارم.
سمیراعزیزی
22/11/1396
🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐