جمعه ۳۰ آذر
|
دفاتر شعر علی احمدی (حادثه)
آخرین اشعار ناب علی احمدی (حادثه)
|
ادامه...............
آری ای آنکه به آنی دل ما را بردی
عاقبت هر دو دلم را به هوس آزردی
با جدالی که شنیدی و ندیدی هرگز
سرنوشتی که نبودی و نخواندی هرگز
با سری زخم و دلی خون و نگاهی نگران
باختم دل به تو دلال دل خون جگران
آمدی پاک و مطهر و به ظاهر ساده
گفتم این بار دگر قرعه به نام افتاده
صحبت از سادگی و نانی و کشکی و دلی
ادعای شرف و مهر و وفایی و گلی
هی به قربان من و مهر وفایم رفتی
از وفاداری ارثی خودت میگفتی
معرفت نسل به نسل آمده در خونت بود
ادب و حرمتم از بچگی عادت شده بود
از نزاکت و مرامت که دگر حرفی نیست
ننگ از بحر زغال است و دگر برفی نیست
همه تاریخ نگاران زمین معتقدند
چون شما پاک و منزه به زمین هیچ نزیست
.............
گفتمت خنجر آلوده عشق در جگر دارم و دل چرکینم
گفتی ار مرهم جانت نشدم بتر از بی شرف و بی دینم
گفتم از حسرت و محنت هایم
گفتی عشقم به تو ره پیمایم
گفتمت ثروت من عشق من است
آسمان پوشش این بی کفن است
آشنا با غم و درد و ضررم
به خدا صاحب ذوق و هنرم
اگه حسرت به دل پول و پلی
بایداز من دل خود راببری
یاد دارم به وضوح خورشید
اشک در گونه صافت غلطید
جسم رنجور و ضعیفم ناگاه
بین دستان تو در هم پیچید
گفتی از خواستگاران کهن
نه خسی چون من بی گور و کفن
گفتی از ثروت و از شوکتشان
اسم و رسم و برده و نوکرشان
پیشنهادات شگفتی انگیز
قدرتی بیش ز خسروپرویز
همگی مست نگاهت بودند
در تمنای وصالت بودند
عاشق و در به در خنده تو
تو بت و جمله همه بنده تو
یک به یک ریزبه ریز موی به موی
صدهزاران دفه گفتی در روی
کامران دکتر و کامبیز آکتور
کچل کارخونه دار آق منگل
پسر فرش فروش بازار
کشته هایت بیشتر از دو هزار
این همه وهم و خیال و رویا
گفتی آخر که تو گشتی پیدا
گفتی آنان همگی بی دردند
آبرو خورده حیا قی کردند
جای ناموس و محبت جویی
بحر تفریح کنند دل جویی
گفتی ......
گفتی یک زخم و یا درد تو را
نفروشم به دوعالم به خدا
یادباد آن همه حرفای قشنگ
من چرچیل شدم تیمور لنگ
گفتم از دوری فرزند به اشک
شب دیجوری و اشکم دم مشک
آمدی خنده کنان در بر من
گفتی ای ناز من ای شوهر من
چشم وا کن که دگر آه بسه
گفتی یک جوجه کنون در قفسه
سجده شکر به جای آوردم
غصه ها را به خدا بسپردم
روز و شب کار و تلاش و کوشش
هر قدم از تب عشقت جوشش
می دویدم شب و روز از پی نان
عشق تو شد همه چیزم به عیان
چند گاهی نسبتا پر تب و تاب
باز هم نقشه من نقش برآب
داستان دل عاشق دل زار
نخوت باد دی و شوکت خار
بی محبت شدی و بی رگ و سرد
سرخی عشق تو اینک شده زرد
گفتم ای مدعی.........پایان قسمت دوم ادامه دارد........
|
|
نقدها و نظرات
|
سرور گرانقدر شاعره پاک سرشت خانم باغ شیرین زیبا خواندید بزرگمهر | |
|
سرور معظم سرکار خانم ارجمندی والا انسان هایی خداگونه چون شما چیزی جز محبت و نیک نگری در ذهن پاکشان نیست ..درودهااااااا | |
|
سپاسمند بیکرانه مهرتان میباشم شاعر توانمند و گرانقدر جناب همایونی معظم | |
|
حضرت والا و قلم رقصان توانا جناب استاد بهنود گران ارج .....بدون هیچ اغراق و مداهنه گویی از عمق جان می گویم دیدن تصویر شکیل حضرتعالی در این بیقوله خیلی خوشنودم میسازد خیلی .... | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.