سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        ميلاد درد

        شعری از

        ائلمان چمن قارا

        از دفتر شاید شعر نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۶ ۱۲:۳۲ شماره ثبت ۶۲۵۶۹
          بازدید : ۴۸۶   |    نظرات : ۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر ائلمان چمن قارا
        آخرین اشعار ناب ائلمان چمن قارا

        زمستان بود
        آنروز
        زمستانى سياه و سخت
         
        يادم هست
        هوا سرد بود
        بشدت سرد..
         
        سرما را
        من از تقدير بيرحمى
        كه چون بختك
        در آن سرد زمستان روز
        بر پيشانى ام بنشست
        فهميدم
        و از لرزيدن قلبم
        در آن پستوى تنگ و
        تار و
        رقت بار،
        دانستم زمستان است...
         
         
        سراسر شوم بود آنروز
        سراسر تيرگى، تارى
        سراسر گريه و زارى
        يادم هست
        سراسر غصه بود آنروز...
         
        زمان آبستن درد بود
        و از اندوه،
        مالامال..
        پدر در گوشه اى تنها
        بدور از غصه ى سرما
        پلاسى از نمد
        گسترده بود و
        ورد ميخواند!
         
        نه انگار كه زمستان است...!!!
         
        و مادر
        آن شكيبا زن
        در آنحالت كه مردش ورد ميخواند
        و در آنحال
        كه دردش بود و
        بارى در شكم داشت
        و از سرما، مى لرزيد
        بجاى شكوه از سرما
        ثنا مى گفت و
        شكر ميكرد!
         
        هه..
        دلش خوش بود
        نه انگار كه زمستان است...
         
        ،
         
        بارى
        زمستان بود آنروز
        زمستانى سياه و سخت
        در آن سرد زمستانروز
        برايم مژده آوردند
         
        چه مژده!!؟
        خدعه بود
        خدعه!
        يادم هست
        فريفتندم...!
         
        به زور حيله و نيرنگ
        شكستند آشيانم را
        گريستندم...
         
        نشستند،
        قصه ها گفتند
        برايم وعده ها دادند
        خريدندم...خريدندم
         
        يادم هست
        آن روز سياه و شوم
        به نيرنگى و
        ترفندى
        بريدند،
        بند نافم را...
         
        و من هم
        .
        .
        .
        .
        .
        .
        خر شدم آرى
         
         
         
        ائلمان اكبرى ( چمن قارا )
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3