ساده تر اینکه هر چی در موضع نفهمی باشیم شاعر تریم
مرثیه ای برای مردگانی که هنوز راه می روند از گوری به گور دیگری...
....
کدام سوی پنجره
ایستاده ای
--
ای !
آیات نایاب سوره ی مهر
ای !
ناب ترین نا آشنا
--
هنوز
عشق
ناشتا می بويد
ترا
مثل بوی نان تازه
حوالی باغ باران
--
لابد
واژگانِ آرام
می خواهند
با رنگ دود
حس خزان را
در منظرخاکستری عصرافق
شعله ور سازند
--
بر تو نفرین ام
- که -
مثل زخم زنبق
رمق !
در من
قطره قطره
می سوزد
به هوای پُروگوِری تازه
--
این روزها
پیشه ام
مشق مرگی ست
پیش ساخته
--
تا زندگی
به یُمن بغض آینه
سو سو کند
از عجز خدا
--
شاید
ما
در سرزمین درد
خود خواسته مُرده به دنیا آمده ایم
تا با تحمل روزمرگی
زنده از دنیا برویم!!
--
بگویید:
با شهوت کردار به اختیار
از رَحم کدام زمان زاده شدیم
که به شهر اموات هم راه نداریم
--
بگویید:
چگونه
گور را در آغوش نگیرم
وقتی
ساقه ی ستون حق طلبی
و برگ های بال رهایی...
از قراین عیاراین عمر! شرمینه است
--
بگویید:
قرینه ی مرگ
با
ذهنیت کدام
روزنه
به اعجاز برف
ایمان آورد
که اینگونه
جای خالی سپید
سیاهی ترا
پُر می کند
--
بگویید:
تا وقت رفتن
چند صلیب سنگی را
روی دوش خود
بتراشم
تا رسیدن به جلجنان ها ...!!
--
بگویید:
اینبار
از خون کدامین خدا
تناول کنم
تا مستی ام
جاری شود
در غیرت رگ های تاک
--
دیگر!
میل به زندگی تلخ می زند
سیاهی جای سپیدی را
زود پُر می کند
وعجبا ! با این همه استیصال
ایمان ام را
از پستوی زمان
پس نمی گیرم
لابد !
ظهورتازه
ازمزرعه ی گورهای باکره
بر می خیزد
-----
صُبی
...

چگونه
گور را در آغوش نگیرم
وقتی
ساقه ی ستون حق طلبی
و برگ های بال رهایی...
از قراین عیاراین عمر! شرمینه است
سلام استاد پارکی عزیز چهار زانو می نشینم در محضرتان و یاد می گیرم حرفی برای تعارف ندارم واقعا این را عرض می کنم زنده باد