سلام از شبی با تو بودن
به فردای هرگز خیال تو را هم ندیدن!!!
سلام از کسی با وفاداریِِ من
به هرکس که چون تو مرامش<< خیانت. خیانت >>
-
خدا داند این را که من قادرم بر عنایت
-
ببخشم تورا یا بگیرم گلویت گلویت...
سلام از افق بر کویری که تشنه ست
پیام و نوید : ابری آبستن آید
که خیست که خیست کند در غرورت غرورت!
شبی صحنه ی جرم چشمان <<من>> بود
شبی تف به ذاتت که همچون نگاهت سحر بود!
و منظور و مقصود من از چنین شب نشینی << قمر>> بود!
تو با خنده ای دست من خوانده بودی
بگو پس چرا خنده ات ریشه ام را تبر بود؟؟؟
زدی تیشه بر من
- نه مثل تو فرهاد !!!! ای رفیق قدیمی-
که مثل شغادان
خدایا من از چشم تو این نگون بختی ام را ببینم!؟؟؟
چو اسپ سپیدم به رم کردن افتاده از پیل جسم مهیبت
خدایا تو تقصیر حج کردن و هر طوافی
دروغی دروغی تو لافی تو لافی
من از کفر گفتن فقط - یک - نیابت گرفتم
ز هر بت پرستی که تو خوش تراشین بت روزگاری ! بر آنان
زنی بگذریم یادمم نیست اسمش چه بوده!!
کنارم نشسته .....کنارم
و من صوت قرآن شنیدم
ز ابری سمن گون که پیچیده در حاله ای جسم و چادر نمازش...
سلام از شفق بر قفس
بر اهالی این مرده دنیا
که هر روز از این - جا نمازی- که گفتم کشید آب!!!!
شما... های!! شما هان! شما را بگویم
شما که ندیدید و نشنید گوش هاتان به لج کردنی زشت...
و اینک سلام از دلی درد ...دلی رنج
به مردانی از جنس الماس
به مردانگی از کران تا به غایت بگو بی کران ها
سلام از من شاهد و ملتهب بر عوض گشتن لحن دنیا
بر شهیدان...
چه خوش باشد این جادوی مرگ
اگر جلوه اش در شهادت نشیند
خدایا ببین من تو را می پرستم
خدایا من امشب به قرآن که مستم
قسم خوردن از مستی امشب حلال است!
بگو با شهیدان که در قربت تو غریب زمینند!
بگو بارالها بگو من که میگم:
"""چپیه های کثیفی که مثل مال تو نیست
به شانه های جهانی که برده از یادت"""
نشسته سالها گرد بی خبری
بر روی حلقه افکار مردم شهرت....
سید رضا موسوی 13/1/91
...و من الله التوفیق