سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید |
|
||||||||||||
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است. |
سلام و عرض ادب و احترام استاد همتبار
چون به لطفِ خُردنَوازتان، فرمودید که تیک نقدادبی را بزنم ؛ عمل به امرِ شما بزرگان را سمعاً و طاعَتآ ، واجب دانستم بنابراین با حذف کامنت ِ قبلی ام ، چندخطی ناقابل دربارهی شعر زیبای شما ، البته با کسب اجازه از محضر شریف مدیر عزیز سایت و جمیع اعضای گرانقدرِ محفل ادبی-هنری ِ ناب ، می نویسم
- دیکلمهی شعرِ معرفتنهادتان
واقعاً عالی و مهارتبیان اجرا شده است .
- تصویرِ انتخابی هم گویا و جالب است . طنزی مُضمَر دارد و ژرفاندیش طرّاحی شده است . پارادوکسیکال و متناقض نماست ؛ چونکه دارد ایموجیِ سمبلیکِ سُرخِ خشم را خود با حالتی خشمگین ، لِه می کند در فریادِ دستِ کوشایِ مرگِ خشم
- به لحاظ ساختاری ؛ دلسروده شما در وزن :
مفعولُ فاعِلاتُ مَفاعیلُ فاعِلن ، یعنی در بحر آهنگین :
مضارع مثمّن اخرب مکفوف محذوف است .
ولی باتوجّه به وزنِ مذکور و هجای مَطلع ، ترکیب ( آوای خشم ) در ابتدای کلامِ شعر ، اگرتغییر یابد بهتر است.
- باز هم مثل اغلب اوقات تمایل به استفاده از فعل کمکیِ شُد در اثنای شعر ، مکرّر بود .
- محتوا و فحوای کلام در مقصودِ شاعر کمی برایم پیچیده و قابلتامّل بود . چون سِیرِ فلسفیِ واژهگزینی ، از ظرافتِ بیان ، اندکی کاسته بود .
- و اما این مصراع کم نظیر و زیباست و مفهومپرداز ، رئالی تلخ با دیدگاهی گسترده و مداقه ای درخور تحسین:
ماندن به زیر پا ، شده هنجار در نگاه 👌
یکی از عوامل خدشهدار کردن سلامت اجتماعی و فردی ؛ فقرِ حاکم بر جوامع است. ولی واقعاً چهکسانی چنین هنجارشکنیهای منفیسوی در لایه های حیات بشری را باعث اند و از عواملِ اصلیِ این ناامنیِ اجتماعی محسوب می شوند؟ که حتّی ستمپیشگیِ جسورمَسلک را عُرف و هنجاری برای پیشبرد منافعِ عدیده ، در جوامع کنونی ، تلقّی نموده اند .
نظرِ داستایوفسکی همسو با نظر مردم اینگونه است که :
دُزدهای کوچک ، قربانیان ِ فقرند
و دُزدهای بزرگ ، همان ریشههای فقرند.
عدالتِ حقیقی که رویای بشریت از قدیم الایّام تاکنون شده است ؛ فقط با حذف ریشههای فقر و بانیان فساد ، محقّق میشود نه با به زنجیرکشیدنِ قربانیانِ فقر!
و برایم یادآور این دلگویه که :
زیر ِ خطّ ِ فقر تو نان و پنیری خورده ای؟
کودکت را دست ِ خالی سوی دکتر بُرده ای؟
زیر ِ خطّ ِ فقر در سرما شبی خوابیده ای؟
دست ِ پینه بسته ی یک کارگر را دیده ای؟
زیر ِ خطّ ِ فقر از درماندِگی خندیده ای؟
با شکستِ عزّت ِ نفس ات ، مُدام جنگیده ای ؟
زیر ِ خطّ ِ فقر در سطل ِ زُباله گشته ای؟
با خجالت ؛ با نداری ؛ سوی خانه رفته ای؟
زیرِ خطّ ِ فقر با فاقه تفکّر ساختی؟
زیر ِ دستِ قُلدُران ، جان! زندگیّ ات باختی؟
چَشمِ امّیدت ز یاریّ ِ خلایق بسته ای؟
حس نمودی از تضادّ ِ پِلّکانی خسته ای؟
زیرِ خطّ ِ فقر از پُل خودکشی ها کرده ای؟
زیرِ دستِ کارفرما ، حس نمودی بَرده ای؟
مستاجر بودی درونِ دَخمه ای سرد و نَمور؟
مادرت را دیده ای که از دیابت گشته کور؟
والدِ مُعتاد و بیکاری که با سیگار و دود
جسم ِ طفلِ خویش را سوزانده و کرده کبود؟
کی خبر داری تو از احوال ِ کودک های کار ؟
کودکی که جای تحصیل می بَرَد هر سوی، بار
زیرِ خطّ ِ فقر اینجا صف کشیدند مردمان ..
هِی اضافه می شود جمعیّتِ مُحتاج ِ نان ..
زیر ِ خطّ ِ فقر امشب یک نفر جان می دهد ..
زنده مانی های خود را سوت ِ پایان می دهد..
سلامت و دلشاد باشید
بااحترام - ۲۷ ام فروردین ماه ۱۴۰۴ ه . ش