سه شنبه ۲۹ آبان
|
دفاتر شعر باقر رمزی ( باصر )
آخرین اشعار ناب باقر رمزی ( باصر )
|
فرهاد
اى دريغا كز زمان تنها به ما فردا رسيد
كو رسيد اما چه سودى زو شب يلدا رسيد
من همان ميراث فرهادم من آن شيرين وَشَم
كين چنين از موى مشكين بر دلم شيدا رسيد
با تو هر دم يار ديرين واژه ام منظور بود
بى تو اى محبوب خوبان جمله بى معنا رسيد
جان و دل ار سوخت از سوداى افيون بود و چشم
چون نظر افكند و نوميد عاقبت اينجا رسيد
يا رب اين غوغاى بر جا مانده از تقويم چيست؟
كين زمان در پاى گلها سايه ى يغما رسيد
دل چه خوش بود از سبويى از مى پيمانه اى
سنگ جهلى چون شكست پيمانه را صهبا رسيد
بس كه بر دل وعده ى امروز و فردا داده ام
دل بهر گل مى رسد گويد كه آن رعنا رسيد
خار دوران را به چشمم گر نهادند جاهلان
دم فرو بستم به عزلت گفتم از دانا رسيد
جام پاكى را به سر كش باصر از لطف خداى
اين بود پيمان او كو از لب زيبا رسيد
باقر رمزی باصر
یلدای ۱۳۶۷
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.