اتفاقات بدی در راه (است )هست
خبرش گوش مرا کَر کرده
چه کنم دم بزنم یا نزنم
خبری که عین این سر درده
لبانم از ترس چسبیده بهم
وقتی من رو دید وچشمش را بست
یک نفر کُنج نگاهم میگفت
اتفاقات بدی در راه است
دو قدم فاصله دارم با مرگ
باید که دهن باز کنم حَرف بزنم
تاوان حرفهای که نزدم این شد
که یه جای سالم نمانده به تنم
بین دو کوچه بهم برخوردیم
تو حواست به کسی پَرت بُودش
عقده های که به دفتر نرسید
تو تمام شعرام درد بُودش
در میان کوچه های دل من
دست در دست کسی میرفتی
بعد اون لحظه تنم یخ زدو مُرد
آه از این حال و هوای برفی
آه از این اشک خدا روی ورق
آه از این سیگار و شبُ بیداری
با یه خودکار و ورقِ تاخورده
چه بلای که تو داری به سرم میاری
دست بکش ازهمه افکار سَرم
لعنتی من از خودم هم سیرم
این دفعه رحمی ندارد شعرم
دارم از دست خودم در میرم
وسط این همه خود ازاری
تو دعا کُن شعر به پایان نرسد
تو دعا کُن بعد این همه شعر
عقده هایم به خیابان نرسد
غمگین و زیباست