سه شنبه ۲۹ آبان
قهوه ی قاجاری شعری از ئه وین
از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۶ ۲۰:۵۳ شماره ثبت ۶۰۴۷۵
بازدید : ۶۶۹ | نظرات : ۱۷
|
|
حیف از آن جان و جهانی که بِرَفت
راحت و سهل و به آسانی بِرَفت
کاش من مانعِ رفتن میشدم
کاش هرگز من نمیدیدم که رَفت
او نمیخواست،خطا از من که رَفت
وای از آن روزی که دیدم او بِرَفت
مال و جان و کان و دل را او بِبُرد
هیچ را روا ندانست، او بِبُرد و او بِرَفت
او دلش راضی نبود از دل کندن
باز اصرار من بورزیدم و او دل را بکند و او بِرَفت
من چو مستی مستِ چشمانِ به رنگِ قهوه ای
او چو جام و می که از من بِگِرفتند،بِرَفت
بویِ عطرش چون نسیمِ گرمِ عید
می گرفت از دل یخِ پاییز ،اما او بِرَفت
چون بِرَفت جان و جهان را هم بِبُرد
آه! دیدی که چگونه جان،جهانِ من بِرَفت؟!
باز اگر دیدی تو چشمِ قهوه یِ قاجاریَش
این بگو که :عاشق و دلداده جان داد و بِرَفت
ئه وین
|
|
نقدها و نظرات
|
متشکرم دوست عزیز | |
|
خیلیی متشکرم دوست مهربان | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.