سه شنبه ۲۹ آبان
|
دفاتر شعر احمد حسینی پارسا
آخرین اشعار ناب احمد حسینی پارسا
|
«زندان غفلت»
منم زندانی افسرده خاطر
که خود زندان و هم زندانْبانم
در این زندان مدام آواز آید
چرا در غفلت از آزادی هستم؟
برون زین جا تماماً بی مکانیست
بلند و پست خوب و بد دیگر نیست
همه عالم حضور آن جمیل است
ز عزش جمله محو آن جلیل است
منم در شِکوه و حیران، خدایا
چرا باشد مرا اینگونه غفلت؟
کدامین پستی من شد حجابم
که می خواننْدمْ اما من بخوابم
خدایا خوابم و بیدار طینت
که او خواند مرا زین خانه هجرت
همیگوید که ای زندانی خود!
ز خود بگریز که بندت جمله آنست
چو زین زنجیر خود بینی رهیدی
بسان هسته ای قشرت دریدی
هما گردی بلند پرواز، چون باز
بری گردی زپستی و زدونْ آز¹
الهی؛ ای بسویت جمله هستی
رهایم خواهمت زین «خود پرستی»
برونم زین چنین خواهم چنانی
شوم در بنده گیت چون موج، فانی
چنان سوزم زعشقت اندرین جان
ز بی خودی شوم فارغ ز دو کان²
رضا گردم به درد و هم به فقرت
چونان مجنون، اسیر عشقت ای جان.
(۱- دونْ آز: آزمندی دنیوی. ۲- دو کان:دوکون؛ دوجهان)
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
پر معنی و زیباست
موثر