آغاز
این جهان را پر ز خالی کاشتند
ذرّه ایی بود و نهالی داشتند
ذّره ذّره جان او بی تاب شد
از شعور زندگی سیرآب شد
ذّره را آشوب شد، آمد به جوش
صد فلک گردید و آمد در خروش
موجب هستی چنبن آغاز شد
بال و پر بگشود و در پرواز شد
هر خروشی را ، بسیط آمد جهان
پر ز خالی شد، مزید آمد عیان
این چنین در ذات او تحریر شد
ذره ایی از بی نهایت سیر شد
چون نظر کردم در آن حجم گران
ذات حق دیدم نهان اندر نهان
پس شعوری یافتم در جان او
چون ستونی حافظِ ایوان او
زنده دیدم خالی و پر هر دو را
جانِ پر در خالی آمد در سرا
دامن خالی چو گستردش جهان
دامن پر هم بگستردش نهان
خالی اش حجم جهان را ساز کرد
پر شدن از خالی اش آغاز کرد
چون خروشان ذّره آمد در ثبات
پیکری نو ساز شد اندر حیات
در شگفتم این جهان پیچ و تاب
در سکونش میدود اندر شتاب
هم به گرد خویش و هم در خویشتن
هم درون و هم برون از خویشتن
هم به سویی می دود هم سوی خود
هم به کویی می رود هم کوی خود
سلام استادبزرگوارم
بسیارزیباست