شاه شاهان
شبی بگذشت و صبحی دگر آمد
زمامش این تحمل بسر آمد
به وقتش که رسید بسیار گفتند
مبارک باد دنیا پسر آمد
برای نام او خوبان نشستند
در آن لحظه که از راه پدر آمد
بسی گفتند از این و آن گذاریم
برای نام او کورش سر آمد
شبی در خواب شاه آن زمان دید
که مردی با کمان و سپر آمد
جهان را زیرو رو کرد و نجنگید
برای مردمش چون مادر آمد
چو ترسید موبدانش را خطاب کرد
که تعبیرش کنید صبرم تر آمد
بگفتند موبدان گورش همان است
به شاه گفتند ارباب خبر آمد
زتعبیرش چنین باشد که گویی
برای ریشه ظلم تبر آمد
به فکر چاره افتادند در آخر
برای حل آن مرگ بهتر آمد
خلاصه دست چوپانش سپردند
دلش راضی نمیشد تا زر آمد
به سوی خانه برد تا همسرش دید
به جای دست او بال و پر آمد
زن چوپان چو مادر در برش بود
همان کودک به پا شد ثمر آمد
همینکه راز پنهان بر ملا شد
زدند فریاد که شاه سرور آمد
گرفت زنجیر را از پای در آورد
گریستند بردگان چون یاور آمد
دگرگون ساخت تاریخ جهان را
همه گفتند خدا پیغمبر آمد
نکشت اما عدالت را به پا کرد
همین بود شاه شاهان محشر آمد
سلام
زیبا بود