جمعه ۷ دی
|
دفاتر شعر مرضیه سادات هاشمی
آخرین اشعار ناب مرضیه سادات هاشمی
|
آنقدر غریبه شدم
که امروزِ تنهایم
سیلی محکمی از باد خورد.
قفس محکمی ساخته بودم
که خودم را
در ریاضت یک "چهل نبودن"
محبوس کنم
مثل مومِ شمع
به مقصد عدم
عازم حرکت شدم...
کاش کلمه
کلمه هایم
نروند
کاش
دیوارهای چوبی ام نشکند
کاش
زیر چشمانم
کویر اب نخورده نشود
کاش صورتم
برفی بماند
انگار
مرکب عمر
با سرعت نور
مسابقه دو گذاشته
و خیال مدال آوردن دارد...
چشمانم سالهاست
از
پشت یک دیوار شیشه ای
دنیا را میبینند
گاهی تسبیح زندگیم
حوصله ذکر پریشان شدن را ندارد
و گاهی رو در روی طوفان
یک بار شمشیر درد
و بار دیگر کلاه خود اسارت
به اندازه ی یک خنده از ته دل
تنگِ دلم...
و دیوانگی سیزده سالگی ام
که نحس ترین شادمانی روزگارم را
سرود
و چه شومِ شیرینی شد
بیا طبیب عزیز
بهترین شرح حالِ حال را برایت نوشته ام...
.....
چه قدر دل تنگ یک دلتنگی ام
هوایم که سیاه شده
و ریه هایم غم را
به جای تو تنفس می کنند
با هر تپش قلب من
هزار رگ آماده اند
تا تنهایی را
به تمام بدنم
پمپاژ کنند...
مهربانی در تاریخ اجاق کور است...
#مرضیه_سادات_هاشمی
از بایگانی های مغزم
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و جالب بود