سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 22 فروردين 1404
    13 شوال 1446
      Friday 11 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ كنند، ولی به یكدیگر می گویند تا در حفظ آن شریك باشند. داستایوسکی

        جمعه ۲۲ فروردين

        صـــدای پــــای بهــــار...

        شعری از

        شهلا-فراهانچی

        از دفتر از َسر دلتنگی نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۰ ۱۷:۴۳ شماره ثبت ۵۸۷۱
          بازدید : ۱۲۰۵   |    نظرات : ۱۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر شهلا-فراهانچی

        صدای پای تو می آید

        از جاده ای که

        بوی نامحسوس بنفشه می دهد !

         و عطر شکوفۀ سیب...

        تمام مردم شهر

        در تکاپوی گذران یک فصل

        و در همهمۀ بی وقفۀ عبور عابران

        خود را هلاک کرده اند ...

        نگاه می کنم به َرد پای دخترکی که

        کفشهایش بند نداشت

        و چشمان معصومش

        هنوز ماشینها را می پایید!

        مردی شتابان رد می شود

        چند ماهی قرمز ،میان یک ُتنگ بلور

        و سبزه ای تازه جوانه زده

        دستهایش  را سخت گرفتار کرده.

        خاطرات کودکی سر می زندبه افکارم

        و امتداد پیدا می کند

         تا کنار یک ر ومیزی ترمۀ قدیمی

        یاد گار مادر بزرگ...

        وقتی  هر سال

        قرار بود سفرۀ هفت سین شود

        بوی سیب  و سنجد می  گرفت

        و عطر سنبل...

        کنار پله های سنگی خانه

         کفشهای  ورنی سفید

        وسوسه ام می کرد برای رفتن

        به خانۀ آنها که دوستم داشتند...

        بوسه هایشان تدارک گونه هایم  می شد

        و من  با اَ خمی کودکانه

        جای لبهایشان را

        از صورتم

        پاک می کردم ...

         دلتنگ گذشته ها شده ام

        و شادی  گم شده در غبار زمان.

        کاش می شد برای دقایقی

        بر می گشتم به همان خانه

        که هنوز هم در خوابهایم

        خاطراتش  ،

        تکرار می شود... 

         

         

        نام شعر : صــــ ــدای  پـــ  ـــای بهـــ ار ...\"heart\"\"heart\"

        « تازه ترین سروده ام  در تاریخ بیست  اسفند ماه نود «

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        سید مرتضی سیدی

        معلمت همه شوخی و دلبری آموخت جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین به چین زلف تو آید به بتگری آموخت هزار بلبلِ دستانسرای عاشق را بباید از تو سخن گفتنِ دری آموخت برفت رونق بازار آفتاب و قمر از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت همه قبیله من عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو شاعری آموخت مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت
        شاهزاده خانوم

        دل های ما به صحن حرم خوش نمی شود ااا ما هم چنان کبوتر بی آشیانه ایم
        محمد حسنی

        م گفته ها را شنیدیم ناگفته ها را در بغضی فرو بردیم دیدیم رسیدن ز گفته ها نمی آید
        شاهزاده خانوم

        درویش ها به فقر خیانت نمی کنند ااا ما دست های پوچ به یک هیچ قانعیم ااا بیت دوست داشتنی بود بازم نوشتم
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        قلبم چنانش می تپد کز پیرهن بیرون جهد ااا آیَد کنار قلب تو عشق و سلام ات بر دهد ااا بخشی از یک غزلم ااا سپاس بدروددد

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1