پنجشنبه ۱ آذر
|
آخرین اشعار ناب محمد ساکی
|
شبی ز پشت یکی از وسائل انبار
به گوشم آمد فالی شبیه بوس و کنار
نگه چراندم و چرخاندم از پِیَش گوشم
به سوی گنجه در اطراف جعبۀ ابزار
نشسته در ته جعبه به گفتگو مشغول
میان تاری شب یک مداد با آچار
مداد با دل محزون بگفت با یارش
که ای عزیز چرا پس نشسته ای بیکار
بداد پاسخش آچار کای حبیب دلم
رفیق ناب و کتابت کنندۀ اعصار
دلم برای نبردی عظیم لک زده است
نمی کشی تو چرا نقشۀ دو صد پیکار
به اشک پاسخ آچار داد محبوبش
که دارم از همه بیدادها فغان بسیار
نگاه کن که کسی نیست گرد این میدان
سفر نموده از اینجا مهندس و معمار
برای نقشه کشیدن دلم بسی تنگ است
برای رقص میان کتاب با پرگار
ولی فغان و دو صد آه و ناله و افسوس
که نیست دست و دلی تا مرا برد ز انبار
کوچکتان: محمد ساکی ۵/مرداد/۱۳۹۶
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام استاد بزرگوار خیلی ممنونم خیلی لطف دارید | |
|
سلام و درود بی اندازه استاد عزیز عرض ادب و احترام بی کران بنده شاگرد شما و سایر اساتید و تمامی اعضای عزیز و فرزانه این محفلم و بودن در حضور جمعتان موجب سرور و سعادت فراوان است خیلی ممنون و سپاسگزارم | |
|
سلام و درود استاد خیلی ممنونم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و موثر بود
مبین مشکلات جامعه ما