دو غزل پیشکش احساس زلالتان:
۱
من چه سازم، در فراقت، با تمامِ لحظهها؟
پرکشید از شوق رویت، دل زِ بامِ لحظهها!
.
میشمارم لحظهها را، ازبرای دیدنت؛
تا در آغوشت بسازم، اغتنامِ لحظهها!
.
کامِ احساسِ دلم، شیرین شود، با تو فقط؛
تا تو باشی، عشق میگردد، به کامِ لحظهها!
.
دل بنوشد شورِ شیرین، با تو از جامِ جنون؛
مست گردد، عاقبت، جانم زِ جامِ لحظهها!(۱)
.
عشقِ تو، شورِ عطش، جاری کند، در قلبِ من؛
شوق گیرد قلبم از، شُربِ مدامِ لحظهها!(۲)
.
از شکارِ لحظهها، دل، عشق میخواهد؛ وَ من،
مینشینم با امیدش، در کنامِ لحظهها!
.
جامِ سرشارِ دلم، جاری شود، تا ناکجا؛
تا که عشقم را بخوانی، از پیامِ لحظهها!
.
ثانیهها، جان گرفتند از گُلِ نامِ تو باز؛
لحظه لحظه، دل شمرده، نبضِ نامِ لحظهها!
.
لحظهها، از بودنِ تو، شاد میگردد؛ عزیز!
منتظر هستم بیایی، در تمامِ لحظهها!
زهرا حکیمی بافقی (الف_احساس)
۲
باز، آهوی دلم، گشته، شکارِ لحظهها!
تورِ غم، در پای جان؛ جان شد به تارِ لحظهها!
.
تار شد، چشمانِ دل؛ وین تار و پودم، تارزن؛
تارتن، خفته، میانِ بغضِ تارِ لحظهها!(۳)
.
میفشارد، هر زمانی، چنگِ غم، جانِ مرا؛
نغمههای جان، شد از نو، تار و مارِ لحظهها!(۴)
.
کاش، برگردد زمانی، کین دلم، با تو، شود،
شاد با حسّ عطش، در رهگذارِ لحظهها!
.
دل به تکرارِ تپش، دل دل کند، با تارِ عشق؛
همنوای دل شود، گیتار و تارِ لحظهها!
.
طی کنم، کوچه، به کوچه، کوچههای عاشقی؛
در جوارِ تو، بگردم، همجوارِ لحظهها!
.
دست، در دستت گذارم؛ سر به بالینت نهم؛
بوسهها بارم زِ جان، با اعتبارِ لحظهها!
.
بسپُرم قلبم به تو، در بیشمارانِ عطش؛
عشق را جاری کنم، در بیشمارِ لحظهها!
.
در اناالحقِّ جنون، نجوای جان، بانگی زند؛
همقدم با دل بگردم، سر به دارِ لحظهها!
زهرا حکیمی بافقی (الف_احساس)
پ. ن:
.
۱_ «شورِ شیرین»: آرایهی متناقضنما.
_ «جامِ جنون»: اضافهی تشبیهی (تشبیه بلیغ).
_«جان» و «جام»: جناس ناقص.
_«جام»، «جنون» و «جان»: واجآرایی؛ (تکرارِ واجِ «ج»).
_ واژگانِ «بنوشد»، «مست» و «جام»: مراعات نظیر.
.
۲_ «شُربِ مدام»: «شُرب»: نوشیدن؛ آشامیدن. مجازا نوشیدن شراب یا سایر مسکرات. «مدام»: ایهام: ۱_ شراب ۲_ پیوسته. («شُربِ مدام» نیز ایهام دارد.)
_«عطش» به معنای تشنگی است و با «شُرب»: به معنای آشامیدن، تضاد دارد.
_جملهی: عشقِ تو، شورِ عطش، جاری کند: متناقضنماست.
.
۳_ در بیتِ دومِ غزلِ دوم، واژهی «تار» به معناهای متفاوت آمدهاست؛ بنابر این آرایهی جناس تام جاری است.
.
۴_ در ترکیبِ اضافهی استعاریِ «چنگِ غم»، واژهی«چنگ»، به معنای چنگال است و چون دیگر معنای آن که نام نوعی ساز است مورد نظر نیست، با واژگانِ «نغمه» و نیز «تار» در ترکیب عطفی «تار و مار» ایهام تناسب دارد. بدیهی است، واژگانِ «نغمه» و «تار» نیز، به همین کیفیت، با یکدیگر و نیز با «چنگ»، ایهام تناسب دارند.