غزلی برای "چشم"هایش ( یا )
هرچه گفتم : گفت : "چشم"
ازبرای فرزند گفتم بشنو زمن"پَندارها" گفتا که"چشم"
آگهت سازم زمکرو حیله ی افکارها گفتا که "چشم"
از رفیق ناشفیق زنهاردوری برگزین"جان ودلم"
افکند ناگه ترا در ورطه ی اِفسادها گفتا که "چشم"
لاف هرنابخردی هرگزنلرزانددلت "دردانه ام"
عقل راحاکم نماهمواره دررفتارها گفتا که"چشم"
یادکن پند مرا بانکته هادرحال و در آینده ات
در فراز و در فرود اندردل ادوارها گفتا که"چشم"
نا نموده آزمون صاحب سخن اعتمادش می نکن
پخته باش وخام"نه"درقالب کردارها گفتا که "چشم"
منتی از ناکسان گردن مگیر ای باخرد
تا نگردی سست در اقرار ها گفتا که"چشم"
ارشنیدی وعده ای بس دلفریب پندگیر از روزگار
باگذشت روزها افشا شود اسرار ها گفتا که"چشم"
ازمیان چاپلوسان همنشینی می نگیرای نازنین
تا نگرداند اسیرت درغل و افسار ها گفتا که"چشم"
زان مزورکو بتن دارد ردای زهد، دوری برگزین
میفریبد مردمی با جعل دراخبارها گفتا که "چشم"
نیت توخیر و افکارت همه اندیشه ی خدمت به خلق
تا بمانی عاقل ومعقول درانظارها گفتا که "چشم"
یک غزل با رمز و رازت چون سرود امروز "راد"
بیت بیتش کاربند ، سالها و ماهها ، گفتاکه"چشم"
پی نوشت : این اثر را تقدیم میکنم به :
"عزیزی " که توصیه های شخص دنیا دیده ای را ارج نهاده و با ادای واژه " چشم " بکارشان می بندد ،
همه آنان که حرف حق را ازهرکسی بشنوند پاس میدارند ،
همه دوستان عزیز، اقوام وآشنایانم بویژه جوانان عزیز
فرزندان عزیز و خانواده مهرورزم ،
و.......... نوه های عزیزم نیوشا و محمد علی که برسم تشکر از " چشم " گفتن هایشان به هنگام تذکر و احیانا "نصیحت " تصاویر چشمان زیبایشان را زینت بخش " اثر ناقابلم " نموده ام
با ارادت : احتشامی 14 تیر1396 روز بزرگداشت " قلم "