استدعا از اساتید : با سلام و شایسته ترین مراتب عرض ارادت ، بطوریکه ملاحظه میفرمائید حقیر با انتخاب قالب غزل وقوافی " ثلاثه " اقدام به جسارت نموده و اثر زیر را نگاشته ام که شاید درقالب یک " قطعه ادبی " بسیار سهل تر انجام میگرفت ولی از دیدگاه باز آموزی در محضر اساتید و پس دادن آزمون ولو سراسر " خطا " اقدام به ترک ادبی یاد شده نموده ام .... ضمن تقاضای پوزش وعفو از ساحت مقدس اساتید و ادیبان برای این " تمرد " بازیگوشانه ام امید دارم بر حقیر منت نهاده و در همه موارد اعم از ریتم ، وزن ، و قوافی و..... راهنمائی ، ارشاد وتنبیهم فرمایند دست بوس مراحم استادانه تان هستم
هالۀ " زهرخند "
اندوه وافسوسمان به گذشت ِ روزهای رفته بسته است
ازآن زمان که مردانگی به دسته چک وسفته بسته است
شوروشوق کودکان ، در تصاحب بازیچۀ ارزان بچه گی
به کار ِ اضافه وتلاش جانکاه ِ پدر ِ خسته بسته است
رونق ِسفرۀ هامان هر صبح وشب ، وقت ِ اَکل وشُرب
به برکت ِوجود وغنی بودن ِغلات وهسته بسته است *
ز دلبران ، حُسن ِ خدا دادی رخت بربسته است مگر ؟
که دلبریها به بینی ِعاریتی وابروی ِ وسمه بسته است
دوان پی لقمه نانی زن ومرد وپیروجوان ، شب و روز
چواسب عصاری، چشم بسته گردن به تسمه بسته است
عمرگذشت، بزرگ و پیر شدیم همه به سن وسال، ولی
دعواها چوعهد طفولی به قشون و دار ودسته بسته است
زخم خنجردیروز مان ز کین ِ دشمن ، چرکین است هنوز
وانگاه دوست در تدارک زخمی با تیزی دشنه بسته است
خشکبار ِاجنبی گرفته همه بازار تنقلات ، به دست ولی
سیاست سفرۀ عید به اندیشه وتحریم پسته بسته است
بیلان وطراز دخل وخرج و معیشت پدرخسته جان ما
به دانش مدیریت و طرح تاکتیکی و نقشه بسته است
نام ِ"خرّمدین" نرفته ز یاد وطن پرستان این دیارهنوز
"بابک" یاد آور چاقوی ِ" زنجانی دسته " بسته است **
بیداری اقبال مرفهین بی درد دیر وقت است که میدانم
به تنگدستی و فقر و نداری ِ" بخت برگشته " بسته است
چو شعر"راد" خواندی ، خندیدی یا گریستی به حال بینوا
آئینه را بنگری به چهره ات هالۀ " زهرخنده "بسته است
*= حاصل خیزی گندم زارها
**= چاقوی دسته زنجانی معروف