چند بعلاوه یک << طنز >> از ع – احتشامی راد
بین اعضای بدن جنجال لفظی درگرفت
شکوه هاآغاز شد بعداً گلایه سرگرفت
مغزاز فرماندهیش خیلی سخنرانی نمود
قلب ازخون رسانی هاش عنوانی نمود
مدعی گشتند با هم چون حواس خامسه
شامه وهم سامعه، لامسه،ذائقه پس باصره
چشم از سلطانی خود سخن آغاز کرد
گوش ازقدر شنیدن داستانها ساز کرد
ازلذیذی ، طعم خوش ، قصه ها گفت ذائقه
شامه از بوی خوش و ازدست مالی لامسه
دست از هنرهاش تعریف ها کرد بی شمار
یا که پا ها از دویدن درمسیر یک قرار
لب حکایت کرد ازمستیش اندر بوسه ها
وان دگرازهمدمی ، سرخی لب ، وزگونه ها
جملگان گفتند با شادی همه در وصف خود
از روند کامرانی ، توفیق اندر وصل خود
شب شد و گشتند خسته جمله اعضای بدن
خواب را دیدند چاره بهر خستگی جان وتن
صبح شد بیدار گشتند آن همدلان دیشبی
رفتند بر سوی"خلا " تا گردند خالی از بدی
شانه خالی کرد عضو تخلیه یک مرتبه
جمله اعضاء هم شدند از کار وی دردغدغه
نام وی" رکتال " باشد درعلم طب ودرمثال
گرچه ما خوانیم اورا"میم وقاف وعین ودال"
گفت هم وغم من یکسربه تسکین شماست
عهد وپیمان شما آیا چنین از بهرماست؟
درد را من میکشم چشمان سیاحت میکنند !
رنج را من می برم دستان حکایت میکنند !
کار من را ابن سینا بارها تائید کرد
تنبلی ام را همی "ام المرض" تاکید کرد
من اگربی کار باشم جملگی بیمار باشید
با توان و کارمن شاید شما سرکار باشید
زین سپس کاری ندارم، می نشینم جای خود
تا که بینم وضعتان پیچد به هم از وای خود
چون که اعضاء بدن ماندند اندرمخمصه
خواستند پایانی دهند براین جدال و تفرقه
الغرض تشکیل گردید فوری یک نشست
تا که آزاد گردد تن از مریضی وز شکست
آخرین تصمیم این شد بهر علاج مخمصه
"چشم"سلطان گردید و"رکتال" نایب سلطنه