مینامحمودی
من چنان تنها که در آیینه ام تصویر نیست
با تو بودن گوئیا در طالع وتقدیر نیست
آقای حیدری معاف
دل زمن بردی وتنهایم نهادی با غمم
حال بی تو شعر من جز ناله ی شبگیر نیست
آقای زرین قلمی
مژده آن روزی که بینم درره عشق ووصال
برفراز گردن بختم دگر شمشیر نیست
آقای مقامی
طالعم برگشته از هجرا ن ودوری الغیاث
یک نفر با او بگوید باز گردد دیر نیست
آقای حیدری معاف
بادوچشم مست خوددل را به دام آورده ای
ای خوش آن صیادکه اندر دام اوجزشیر نیست
آقای سبحانی
با تو من کس گشته ام بی تو خسم برروی آب
درجنون بی کسی گم گشته ام تدبیر نیست
آقای یزدی
آرزوکردم ببینم روی ماهت یک نظر
یوسف کنعان بیا چشمی برای پیر نیست
آقای عبدالهی
گشته ام پیر از جفای روزگاران ای عزیز
شوربختی رادوایی دردل اکسیر نیست
آقای امیرخیزی
نغب تاعمق خیالت می زنم هرروزشب
تاببینی دل درون سینه در زنجیر نیست
آقای حیدری نیا
این همه ناکامیم حاصل شد از فرط دعا
تا نپنداری عباذات مرا حاصل نیست
بعضن دوستانی ابیات زیبایی سروده بودند که از وزن وقافیه ی این غزل خارج بودند .
آقای مدرس اول دوبیت بسیارزیبا وعرفانی سروده بودند که وزن وقافیه درست بود ولی به نظر من از جهت معنی متفاوت با این ابیات بودند
محوگشتم دروجودت کین بقا باشد مرا
قطره ای گر محودریا گشت در تاثیر نیست
من منیت رابکشتم تا تو تنها من شوی
زانکه در ذات وجودتوره تغییر نیست