دروغ است دنیا....
من سرنوشت ندارم ، نویسنده چه کند ؟
اُمید از من فراریست ، موفقیت چه کند ؟
برای کُشتن من ، زهر چه کند ؟
از خاک گِرد آمده ام ، دگر خاک چه کند ؟
درونم خالی گشت از همه چیز دنیا
پر ز نفرت شده است دروغ است دروغ است دنیا !
فریادم به گوش آسمان رسید دنیا ؟
فلک پر گشته مرغان عاشق ، ندیدم عشق دنیا !
نوازش میدهد نسیم بهار جسمم را ، چقدر گفتند حرف های عاشقانه در این زمانه
دروغ بزرگ یست ، فریب دهنده آشکاریست زمانه
درد هایمان فزون گشته ، آرزو هایمان بر باد رفته زین زمانه
این روز ها آدم ها پائـــــیز ها را دوست ندارند ، وقتی می گذرند پا روی بـــرگ هاش می گذارند در این زمانه
دنیا به آتش می کشد جسمم را ، نفرت پر گشته تنم را
لنج ها سر گشته و پریشان به هر سو می روند ، دگر جایی امن برایش باقی نمانده او را
غصه و غم شده عادت من و مردم و روز گار ، گرفتار درون قلب دنیا مرا
پــــــــــایـــــــــــــــاڹ
ربــــــــــــــاعی
پائـــــیز1390
مجید مولودی