دوشنبه ۳ دی
آرامش این زن عمق ذهن مرا میلرزاند شعری از علی خوشاب
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۹۶ ۱۵:۱۹ شماره ثبت ۵۶۴۶۹
بازدید : ۶۹۷ | نظرات : ۱۶
|
آخرین اشعار ناب علی خوشاب
|
اینجا هستند مردانی که هر صبح رو به سوی تو نفس میکشند
وقتی هوا، هوای دیوانگی و جنون است
اینجا به دور از چشم تو هستند زنانی
که هر صبح خودشان را به شکل و شمایل تو میارایند
و کودکان این شهر، روزی نشده که رو به سویت دوان دوان تا انتهای کوچه ندوند
و شوق آمدنت را به سوت و کف سر نکشند
انگار هوای این شهر جنون زده همین چشم های رنگین کمانی
همین شال سفیدو، سایه روشن های خاکستریند.
ای بلند بالازده بر شانه های زیبایی
بی شک تو تو آخرین فصل خدائی
اما به دور از بی تابی، تمام مردان این شهر
به دور از هیاهوی شوق آمدنت
و سرکشیدن سوت و کف
هست مردی که رو به گذرگاه زمان ایستاده
و دنیای ماقبل دیروز را به نظاره نشسته
دیروزی که روزهای تو با هوای غرور به سر شد
و شب های من با خاطر عشق سحر شد
و چه درد مشترکی، که مامتعلق به زمانی هستیم
که روزهایش دیگر مال ما نیستند.
انگار در عمق هر خاطره ای خاطره ای نهفته
خاطره ای که روح سرگردان مرا میجود و مرا بند افکار دلهره ها میکند
انگار کسی قلب آزارده مرا میرنجاند
من رو به وسعت همین زمان که میبینی ایستاده ام
و با زیبایت قد کشیده ام
من به دور از هیاهو تمام مردان این شهر
بی آنکه خودت بدانی، بی آنکه خودت بخواهی
نفسهایم را با هرم نفس هایت گره زده ام
تا من اگر با خزان میروم، تو سبز بمانی وگرم
من به دور از هیاهوی تمام آن کودکان شهر
که به شوق آمدنت سوت میکشندو کف
با خاطراتت آرام و بیقرار مانده ام
تا خاطر آزرده ی من چینی سست احساست را نشکند؛ نخراشد
من با همان اولین شکل نگاه، با همان شمایل، با همان چشمها در گذرگاه زمان ایستاده ام
تا بدانی درد اولین نگاه همیشه عمق ذهن مرا میلرزاند
خسته ام آنقدر خسته که
گذشته ات را بغل کرده ام
گذشته ات را خواب میکنم
چشم هایم را میبندم و فردا صبح بار دیگر
در هوای جنون زده این شهر
بین همهمه سوت و کف کودکان
بین بی تابی نگاه مردان
در بین همه ی بی قراری زنان
میان تمام کوچه ها
به دنبال زنی با شال سفید
سایه روش های آبی
یادم نمیاید...
چشم های خاکستری!!!
با گذشته ای درد آلود
اما مشترک میگردم.
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.