يکشنبه ۴ آذر
|
دفاتر شعر دکتر علی حیدری معاف ( فریاد )
آخرین اشعار ناب دکتر علی حیدری معاف ( فریاد )
|
ای آشنا
این منم ای دوست در را برگشا
آشنایم آشنایم آشنا
آشنایی با تو را دارم به جان
گر تو نشناسی که بشناسد مرا؟
بنده ات مانم , نمی مانم رها
ای تو پایان مرارتهای ما
هر زمان کاید نسیم جانفزا
از دَم تو می وزد باد صبا
بلبلان را هست عشقت در نهاد
جام گل را مِِهر تو آرد صفا
چشم لیلی را توکردی نرگسی
تا شد آن مجنون بیدل در بلا
چون ببارد نورهورآسمان
نور اعلایت بُوَد اندر سما
جان تو آرد به غنچه آرزو
تا برآید چون گل از آن پرده ها
گر به دریا موج بینم سر به سر
شور تو کوبد به سنگی موج را
مِهر تو در جان مادر شد عجین
ار کند بر جان کودک جان فدا
من کنون بر درگهت افتاده ام
پس نگه کن اندکی بر زیر پا
دلبری از من دلم را بر ربود
بی دل اکنون نا توانم در دعا
زآن تو هر دل بُوَد اندر جهان
باش بر دشواری من رهنما
یا دل مفتونم آور نزد من
گرچه میدانم نیاید آن دغا
یا به مِهرم دلبرم را نرم کن
تا بیاسایم کمی زین ماجرا
دوّمی بهتر که اول راه نیست
هم بر این دُوم نگر ای رهگشا
راه دوّم گر به فضلت شد براه
هرچه دارم می کنم قربان تو را
ای طبیب درد من ای آشنا
این منم ای دوست در را برگشا
دکترعلی حیدری معاف13880520
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.