بزرگواران، سرکارخانم عجم ، سرکارخانم ناصری، وجناب آقای سلیمی عزیز،
سلام علیکم.
................................................................................................
سرکارخانم ناصری، .....خوشحالم که درک می کنید......خدای راشکر....منطق پذیری واهلِ استدلال بودنِ شما ...برکسی پوشیده نیست....وبه همین دلیل بنده هم برای نوشتنِ این مطالب، صفحه ی اشعارِ شماراانتخاب کردم...واِلاً تنها این سروده ی شما نبود که اینگونه است......خوب می دانستم که نقد پذیرید و....جویای راهِ درست .
برای من باوربفرمایید که سخت است توصیفِ شخصیّتِ والای شما....زیادهم اهلِ تعارف نیستم.....وممنونم که تحمّل می فرمایید....(دلنوشته های) حقیررا...بازهم عذرخواهی می کنم وتشکّرِ ویژه می نمایم ازشما بانوی گرامی...خداتوفیقتان دهد انشاءا..........
................................................................................
جناب آقای سلیمی عزیز........چند سالی ست که این افتخارنصیبِ بنده وشما...ودیگردوستان شده ...که درخدمتِ جناب حاکیِ عزیز...بیاموزیم...بدونِ اینکه مشکلی درکارباشد.....ازابتدای وردتان به این سایت هم، نظری براشعارتان ننوشتم....چون می دانستم درک می فرمایید که نمی خواهم آشناییِ ما، سوءِ تفاهمی راباعث شود...ومی دانید که دوستانِ دیگری هم هستند دراین سایت که ...افتخار خدمتگزاری به این عزیزان را...درسایتِ دیگری هم داریم.......برسروده های انها هم تاکنون نظری ننوشته ام.......
شنیدم ازبعضی ازعزیزان ماوَقع را.....وخیلی هم برایم ناراحت کننده بودو...باعثِ تعجّب......معتقدم...که ادّعای شاعری.....با(شعار)......سازگاری ندارد....وبیشترباید متکّی به(شعور)بود.......شما راخوب می شناسم ....وبراین باورم....که مستدّل می نویسید....(هرچند نخوانده ام)جریان را....ولی عرض می کنم...باسعه ی صدر می توان..اهلِ شعارراهم میهمانِ اردوی (شعور)نمودو.......دوستی هاراارج نهاد....گاهی بینِ برادران هم ممکن است...مشکلی پیش آید....صبروتوّکل..می تواند...مسائل را .....حلّ کند..برایتان شادی وموفقیت آرزو می نمایم........
............................................
سرکارخانم عجم، بانوی گرامی.......بارها عرض کرده ام که سخت براین باورم ......دیدنِ مشکلِ سروده های هموندانِ عزیز...وچشم پوشی .....(به هرعلّت)...ازنظرِ بنده نوعی خیانت دررفاقت است........یابنده به عنوانِ خواننده یِ شعرِ عزیزان.....مشکل رانفهمیده ام.ویا....،اهمیّت نداده ام....اگر متوجه نشده باشم.....توجیه پذیرست که آسان ازان بگذریم......خیلی ازدوستانِ (نوسرای)ما......شاید از(کلاسیک)......چیزی نمی دانند.....ولی دربینِ عزیزانی که این نظرات رامی نویسند....استادانی هستند...که کلاسیک راخوب می شناسند ومی سرایند.....چگونه می توان باورکردکه...خواندند...لذّت بردند.....سراینده راهم خوب می شناسند......قبولش دارند....ولی ، اصلاً اشاره ای هم به (اشکال) ننمایند...جزین که باسابقه ای که سراغ دارند (ازنوشتن نظر....وتیپاخوردن)...دنبالِ دردِ سرنیستند...به قولِ معروف....(سری راکه درد نمی کند ،چرادستمال ببندند).....درحالیکه این، نمی تواند منطقِ انجمن پسندی نیست.......ویااینکه(ببخشید) ...چون فلانی ازمن بزرگتراست...نمی توانم .....ایرادِ اشعارش را...بنویسم.....(بنده قبول ندارم)...خودتان هم شاهدید...حقیر بارها وبارها...همان کاری راکرده ام که شما بدان اشاره نمودید...(یک پیامِ خصوصی)...بادرنظرگرفتن....شأنِ دوستِ عزیز...وبزرگترمان.......یامی پذیرد ....که فَبِها....ویانه....که دراین صورت....وظیفه ازدوشِ منِ حقیر برداشته شده......هیچکس با(گل وبلبل) مخالفتی ندارد....هیکس با(تشویق) ، مشکلی ندارد....مخصوصاً ماهایی که عمری رابه تدریس..گذرانیده ایم...حتماً خیلی بهتر..کاربُردِ تشویق رادرک کرده ایم.......ولی .....تشویقِ بدونِ دلیل ونابجا بیشترازتنبیه....اثرِ منفی خواهدداشت.....
صفحه ای که سرکارخانم رحیم زاده بانوی گرامی باعنوانِ (نقد) اداره می کردند وبسیار هم مدبّرانه این کارراانجام می دادند....باتمام مشکلاتی که برای ایشان داشت...مسؤلیّتِ بزرگی بود که هم می بایست وقت گذاشت وهم...خیلی مسائلِ ناخوشایندراتحمّل نمود....ولی ایشان باسعه ی صدر...وبااستادیِ تمام مدتّها این کارراانجام می دادند....بنده معتقدم....که هنوز هم....(سایت)...چنین چیزی رالازم دارد....وداوطلبانی که مشتاقِ یادگیریَندو...دوست دارند که مشکلاتشان، دوستانه برطرف گردد....
آنها هم که دراین زمینه...علمی دارندو...بدونِ ادّعا...دراختیارِ دیگران قرارمی دهند.....حتماً پا پیش خواهند گذاشت....انهایی هم که به قولِ شما(بخیلند)...خداانشاءا....به راهِ راست هدایتشان فرماید.....
می دانم که شما، دراین سایت.....زحمت می کشید....واین، برهیچکس هم پوشیده نیست...مگرکسی خیلی ناسپاس باشد که این رانداند....بارها عرض کرده ام...درمسائلِ پیش امده...نقشِ مؤّثرومصلحِ شما، قابلِ تقدیرست...........(به دورازتعارف...که دوست ندارم).......بنابراین اگر شما دراین باره اقدام بفرمایید...مطمئن باشید هستند کسانی که شماراپشتیبانی نمایند........وباتوّکل به خدا......مثلِ مسائلِ گذشته هم...کمتردیده خواهدشد...اگر، (دیوانه ای) قصد بی حُرمتی به هموندی راداشته باشد ویابخواهد به هرشکل درکارِ سایت اخلالی ایجاد نماید.....راهش راسدّ نمایید ازهمان ابتدا( به خاطرِ منافع وهدفِ والای سایت وبقیّه دوستان)...نه اینکه (بگذاریم خودشان....ازپسِ هم بر خواهند امد)وخدای ناکرده منطقمان این باشد که:(زِ هرطرف که بمیرد، به نفعِ ...........)..........
وامّا کلامِ آخر...چندیست که ملاحظه می فرمایید...کمترحضوردارم...علی رغمِ میلِ باطنیَم.......چندروزِ پیش به یکی ازعزیزان عرض کردم....دوست دارم ، شعری به اشتراک بگذارم...ولی یادِ جواب دادنِ کامنت ها که می اُفتم....پشیمان می شوم....پون واقعاً قادربه نشتنِ زیاد...نیستم...تاهمینجاهم خودم راشرمنده ی خیلی ازدوستان می دانم که برسروده هایم...کامنت های زیبایشان رامی بینم...ولی نمی توانم ....جواب دهم ویا...براشعارِ دوستان چیزی بنویسم.....وازین ها گذشته......به شهادتِ نوشته هایم درسایت.....بعدازدقیقاً (نیم قرن) سرودن....هنوز خودراحتّی (شاعر) هم نمی دانم.......واگرهم (اگرهم) گاهی چیزی می نویسم....اموخته هایی تجربی ست......
هرگاه بتوانم...وبرایم مقدورباشد.......درخدمتِ دوستانی هستم که دوست دارند...برایشان بنویسم.....چون زیاد اتفاق افتاده که (عزیزی) ازبنده دعوت نموده ...بخوانم...شعرش راونظربنویسم.....این کارراکرده ام ...ولی.....بادلخوریِ تمام.....دیگر احوالی هم از(دیوانه) نپرسیده است....البته بنده ، باوربفرمایید اگرعرض کنم ....بازهم به سلامشان رفته ام....چون معتقدم.......همه ی ما، یک خُلق وخو نداریم.....اشکالی هم ندارد.....همه که نباید...یک طرزِ فکرداشته باشند؟...ولی....بعد ازتمام صبروحوصله ها، توهین را.....تحملّ نمی کنم....وباج به احدی نداده ونخواهم داد........
به هرحال...ببخشید اگر سعی کردم کوتاه بنویسم...ولی نشد.....برای شما ...وهرکسی که قدمی برمی دارد درراهِ اعتلای فرهنگ....وقلمی می زند...بی منّت....ازخدای بزرگ....اجرِ دنیایی واُخروی...طلب می نمایم....
بازهم عذرخواهی کنم......موفق باشید انشاءا......
احساس و عاطفه ی خوبی در شعرتان نهفته است همچنین وجود آرایه ها و استعارات زیبا در شعر را نباید دست کم گرفت، مانند
دو قطره خون چکید به دامان شعر من
مانند اشک کودکان بی پدر شدند
و همچنین ساختار معنایی که نمی توان ایراد چندانی به آن گرفت
اما نبود وزن تقریبن در تمام ابیات به چشم می خورد که شاید بتوان با تغییراتی در بحر مجتث قرار داد
و باز اینکه شاعر خوب این شعر، با جسارت و متانت بسیار، به وجود ایراد عروضی در شعر خود اعتراف دارد و این خود جای تحسین دارد.
ونیز نباید اساتید بزرگوار را که شاید این شعر را ندیده اند، به عناوین گوناگون متهم، به بی مسئولیتی کرد؛ زیرا هر کدام به نوعی در برهه ای از زمان خدماتی بدون چشم داشت ارائه نموده اند و در عرصه ی ادبیات صاحب نظرانند.
امیدوارم در نقادی، با احتیاط به صاحت این عزیزان سخن بگوییم
با مهر بسیار