غزل شماره سیزدهم

سلام بانوی عزیزم
بسیارزیباست

درود
ساده
زیبا و متفاوت

درود بانو
بسیار زیبا ست

چون کشتی شکسته که لنگر نداشته
حالا «زنی» که غیر تو در سر نداشته...

آماده است تا که به طوفان بیافکنیش
بیچاره است چارهء دیگر نداشته

یک زن به غیر زخم تو از روزگار تو
اندیشه های واهی از این در نداشته

می خواست عاشقانه به پای تو جان دهد
می دید عشق چاره بهتر نداشته

در تو زنی حضور زنی جاودانه را
فریاد زد... غرور تو باور نداشته

امروز از تمام من و تو نمانده است
جز دفتری که صفحهء آخر نداشته


سلام و عرض ادب و احترام محضر استاد گرانقدرم بانو محمدی ارجمند

وقتی صبح را با غزل های ناب شما در می یابم و روزم را با طراوت و نسیم بهاری اشعار دل انگیزتان می آغازم ، تمام لحظات به کامم شیرین و لذتبخش می شود

خیلی دلچسب و زلال و گوارا می سرایید

کلک خیال در دستان پر توانتان چون مومی آثار گران ارزش خلق می کند که تا تاریخ ادب و هنر ست ، این هنرمندی ها جاودان می مانند .

خیلی قشنگ می سرایید

اصلا نمیشه از اشعارتان سیر شد

سر بلند و پیروز باشید

درود های فراوان نثارتان

سلام بسیار زیبا میسرایید بانو

درودها بر شما

درود بر شما

درود بر بانوی بزرگوار
بسیار زیبا می سرایید
درود بر قلم نابتان

زیبا بود
🌸⚘🌸⚘🌸⚘🌸⚘🌸⚘

درود ها بر شما بانوی فرزانه

زیبا سرودید

چون کشتی شکسته که لنگر نداشته
حالا «زنی» که غیر تو در سر نداشته...