جمعه ۲ آذر
میــــــــــروم شعری از قلم صاف
از دفتر ارمغان نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶ ۱۰:۲۷ شماره ثبت ۵۵۶۶۸
بازدید : ۷۳۲ | نظرات : ۷
|
|
ای همه هستی من با خود به یغما برده ای. من نمی بخشم قسم ها که دروغی خورده ای. هر چه عشق و مهربانی ها نثــارت کرده ام. همه زندگیم و پارو زدم بر قایق شکسته ای. اعتمادم تــاس کردی و دو شش داده به تــو. خوش نباش این بار دیگر شانس بد اورده ای. گر چه پـــایان گرفتم با غـــــرور مرده ای. لیک پس خواهم گرفت هرچه به یغما برده ای. میکشم فریــاد گویم عشق نوعی بندگیست. تنها معجزه از عشق زانــو زدن دلمردگیست. میروم از کنارت تـــــا شروع تــــــــازه باشم. تــــا رها گردم دوباره باز هم پــــروانه بـــاشم. میروم دور از تو در بند خودم زندان بــسازم. گرچه احساس مرا مفت برده ای خودرا نــبازم. میروم تا مهره سوخته در این بــازی .مـیروم تا مرد نباشم سخت مثل دیوار نباشم. میـــروم این پازل و کامل کنم از هم نپاشم.
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
غمگین و زیباست