شب آمد انتظار روز دارم چه روز آید به شب امیدوارم
تمام عمر اینسان بود بگذشت بله اینست جانا روزگارم
به حد شصت عمر من رسیده ندارم کار فکر کار و بارم
روم در آخرت شاید بیابم هر آنچیزی که در اینجا ندارم
در این دنیا که ما چیزی ندیدیم همیشه این سخن که شرمسارم
چگویم روزگار م درجوانی فلک کردی همی غصه ببارم
به سیلی سرخ کردم صورت خویش در آورده ندارایی دمارم
به پیش این و آن پز دادم اما نبودی درهمی در کوله بارم
زبان حال من حال تمامی است ولی من در نداری سر قطارم
خدا باز شکرت روز تا شب تو آن سنگ صبوری در کنارم
شکایتها همه پیش تو بردم چرا که این تویی پروردگارم
فقط شکر خدا که سالم هستم ناشد غصه از لیل و نهارم
درسته مال دنیایی ندارم ندارایی نباشد ننگ و عارم
همین بس ظاهرا شخصی امینم بپاکی چون گلی در مرغزارم
خداوندا نگیر این پاکی از من برم این پاک دستی در مزارم
منم سید زنسل بو ترابم به موسی پور جعفر یادگارم
اگر خواهی که اجدادم شناسی زشاه زندویه باشد اقتخارم
زمادر نسل بحرینی و از باب بود در خیر گو ایل و تبارم
من ابراهیم بن عبدالرضایم بدان عبدالحسین جد کبارم
خداوندا بحق هشت و چهارت علی و آ ل جد تاجدارم
مکن این آخر عمری مرا خوار که هرچه دارم از لطف تو دارم
تو رزاقی تو رحمان و رحیمی یگانه خالقم پروردگارم
خدا یا فقر اینجا ریشه کن کن نسازد فقر و بد بختی شکارم
اللهی به امید تو
حاج سید ابراهیم حسین نژادقیر فارس
امان از روزگار
جانسوز و گویا سروده اید
دستمریزاد