تو از شراب
تو از دریا
تو از دوشیزگان پگاه
به گاه شکوفه باران گیلاسها
زیباتری!
تــــــــــــــــــو
از روشنای شمعدان شَرابه های شب
در تب برنز و تازیانه
ترانه وار،،،زیباتری
ای!
"آتش خاموش "......
.
.
.
در شولای ابریشمین من
در رواق رازناکی شهود
تو را
در معابد سرخفام نخل و ماه
در شیار شعله های اشک
در تلاوت سپید هلل
از احتراق بوسه ای،
بر زمرد سیاه سینه ات ،مادرم
هنوز
در میانه ی عطش
پروردگاران خسته
به احتضار بنفش کودکان آب میگریند
در شریطه ی کنیسه ای غریب ?
آرمیده،
در چراغ جشنهای خون
تو را مادرم
.
.
.
هزار عصر در سوکوت
تو را به فصل قصب موجهای داغ ارغوان ،
درنگاه گنگ
در سکوت ،مادرم
آه!
مشرقانه ترین ابرهای گرم سرزمین کاج !
در جِداره ی افق
در آوای حزین بیت المـــقدس
تورا
،
مادرم!
ای بکارت آهنگین پراشیده بر ،چلیپای مستانِه اَم،
از ساقه های تلخ آیینه و فطیر
در هجوم فصح
ای کودکانه ترین غزل غزلهای سلیمانیم!
در آواز زیتونزاران نــــــــو ،
تو را شادمانه مادرم
تو را در آغوش سیمابهای سیب،
چونانکه ،
در هر طپش ،آبستن مسیحای دیگرند،مادرم
بِکـــــــر،،،
به قاموس سرخنای شرار ساز-گیله ها
در سراچه های شبستانی خزان سرزمین سبز
در شکوه هر بهشت گمشده
مادرم،
تا رمیدن نازک غزاله های نور،
از جفای گمنشانه -پیرسار ِ کور!!
،
در لوای برف
برف
برف
پر کلاغ
تو را از شراب داغ
شعر رعد،
تو را
از شکوه
شاعرانه
شاعِرانه مادرم!