آتش نشان شهرم،سیمرغ دوران به آتش نرو
شیدای آب و آتش همسفر قهرمان به آتش نرو
ترسم آتش تو را سوزد و من خون جگر شوم
غبار آلود شد آسمان شهر پریشان به آتش نرو
مرد میدان آوارهم از نگاه تو شرم و حیا نکرد
بی بوسه بر صورت شیرین زبان به آتش نرو
تو رفتی د لم آتش گرفت ، رفیقم با من برو
شتاب نکن بی خداحافظی یاران به آتش نرو
پدرخود گفته بودی بعد ظهر دیدارم می آیی
به خدا می سپارمت پدربی امان به آتش نرو
وقت نبرد با آتش با وضو سیراب شو از نماز
همچو امامت حسین( ع ) عطشان به آتش نرو
آفرین بر تو آتش نشان شهریار بی نشان شهرم
به جنگ شعله های آتش هراسان به آتش نرو
شب جمعه بامنتظران مهدی موعود لبیک گو
به دیدار معشوق جان تنها مهمان به آتش نرو
چنگال آتش هم چو خلیل بر او سرد شود
آتش آسان شود بی ذکر قرآن به آتش نرو
امشب غم بر آسمان شهرمان غبارآلود شد
ای مهربان ترین مرد شهرم گریان به آتش نرو
قامت شهرمان در فراقتان همچو کمان خمید
،
چون تیر رها شده از چله کمان به آتش نرو