گرد وغبار عاشقان !
شاد گشتم در دلم رام کباری یافتم
در میان عاشقان گرد غباری یافتم
از حسد بر دشمنم هر لحظه رنجی میرسد
از همان وقتی که من هم اعتباری یافتم
شکر میگویم رسیدم کوی وصلش حالیا
غنچه وصلی میان لاله زاری یافتم
در کنارش چون نشستم کرد احسانم بسی
در کنارش چون بسی فخر و قاری یافتم
نرمی ی بازوی اوبر گردنم پیچیده شد
دست او آرامش هر بی قراری یافتم
رو بابروی کمانش ایستادم چون غلام
دست خود بالای گوشم گوشواری یافتم
ذکر او کام مرا شیرین نموده چون عسل
در دهانم طعم شیرین بیشماری یافتم
خم شدم تااینکه تعظیمش کنم باشد سزا
نر گس شهلای یک سیمین عذاری یافتم
سجده کردم زاحترامش بارها بر روی خاک
روی خاک زیبا گل دائم بهاری یافتم
گاه از شادی زچشمم اشک میآید برون
روی دامانم اثر از اشک باری یافتم
قد بر افراشتم دوباره تا ببینم روی او
قد خودرا همچنان سرو ؛ چناری یافتم
عقده دل باز کردم با دو دستم در قنوت
در تشهد بر سرم دست نگاری یافتم
لذّتی بسیار بردم چون همی گفتم سلام
غرق در دریای لذّت خوش کناری یافتم
کور گردد دشمنت (گمنام) با این کار تو
نعمتی بی مثل همچون افتخاری یافتم
دوشنبه سیزدهم دیماه نود پنج .
عارفانه و عاشقانه
زیبا و دلنشین