به تماشای رخ زرد من امروز بیا

درود
زیبا قلم زدید

درود بر شما
زیبا بود

درود به شما دوست عزیز. زیبا و با احساس بود

بسیار لذت بردم

درود بر شما ...
و کلام شما ...

سلام بزرگوار بسیار عالی

جناب آقای جامی عزیز، سلام علیکم.
....................................................
(بر) سرِ دارنلرزم(چو) توباشی به بَرم
آخرین جمله ی این عشق بیاموز، بیا
....................................................
خسته نباشید بزرگوار....بسیار زیباست...دستمریزاد..انچه عرض میکنم....فقط،پیشنهاداست واختیارباشماست ...مثلِ دومورد دربیتی مذکور...
(چو) به جای (که)...و(بر) به جای (به9 که ازتکراردر یک مصرع جلوگیری کند وباتوجهّ رکن اولِ وزن شعرکه هست(فعلاتن)ومجوّزهست برای یبدیلش به(فاعلاتن)مشکلی ایجاد نمی نمایدو..
(تنِ من سردو ندارم رمقی نیست مرا)شاید به جای (مرا)چیزی مثلِ (دگر)...بهترباشد زیرا.. ...(من)..ندار(م)و...(مرا) هرسه مربوط می شوند به (اول شخصِ ویامتکلّم)....که بازهم تکراراست.....
(تونباشی ندهم جان به(دِگریاکه ملک)....اگر (ملک) جان رامی گیرد(دگر)کیست؟......شاید بهترباشد دراین زمینه هم.......تجدید نظری بفرمایید...باپوزش...بازهم عرض می کنم....اینها فقط پیشنهادند
موفق باشید انشاءا...

تن من سرد و نمانده رمقی در جانم
شعله بر خرمن این دل تو بیا فروز بیا

به سردار نلرزم چو تو باشی به برم
آخرین جمله این عشق بیا موز بیا

بنشین و بنگر قصه جان کندن من
آخرین تیر نگاهت تو بمن دوز بیا