سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 17 بهمن 1403
    7 شعبان 1446
      Wednesday 5 Feb 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        قیمت تو به اندازه خواست توست،اگر خدا را بخواهی،قیمت تو بی نهایت است و اگر دنیا را بخواهی،قیمت تو همان است که خواسته ای رجبعلی خیاط

        چهارشنبه ۱۷ بهمن

        تسکین ناممکن

        شعری از

        محمد رضا علیپور باغدشت (رایین)

        از دفتر دیوان رایین نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ دیروز شماره ثبت ۱۳۵۶۷۱
          بازدید : ۵   |    نظرات : ۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمد رضا علیپور باغدشت (رایین)
        آخرین اشعار ناب محمد رضا علیپور باغدشت (رایین)

        ‏ 
        سوز دل را به که گویم که زبانم سوزد
        هر نفس آه کشم، استخوانم سوزد
         
        آتشی در دل من شعله کشد هر شب و روز
        که از این شعله، تمام جهانم سوزد
         
        زخم پنهان دلم را به طبیبان چه دهم
        که اگر مرهم نهم، باز نهانم سوزد
         
        گر به صحرا روم از درد، بیابان گیرد
        ور به دریا زنم از غم، کرانم سوزد
         
        می‌روم سوی خرابات که شاید دمکی
        این دل سوخته در باده‌ستانم سوزد
         
        هر که را قصه‌ی این درد بگویم، ای دوست
        از غم قصه‌ی من، داستانم سوزد
         
        نه فقط جان و تنم، بلکه در این آتش عشق
        خاک راهی که در آن می‌دوانم سوزد
         
        شمع را گفتم از این درد بسوزد با من
        گفت من کی به غم تو همچنانم سوزد؟
         
        بس که از سینه برآوردم آه آتشناک
        هر که را دیدم در این آشیانم سوزد
         
        گر به گلزار روم از پی تسکین این درد
        باغبان ترسد و گل در گمانم سوزد
         
        روزگاری است که در آتش هجران و فراق
        هر چه بینم ز غمت در نشانم سوزد
         
        نه فقط من، که در این قصه‌ی پر درد و حزین
        هر که خواند غزلم، در فغانم سوزد
         
        شاعری گفت مگو درد که دل می‌سوزد
        گفتمش درد نگفته، زبانم سوزد
         
        می‌روم تا که بمیرم به غم عشق و هنوز
        این دل سوخته در این میانم سوزد
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۱ شاعر این شعر را خوانده اند

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2