چهارشنبه ۲۸ آذر
بی نام شعری از جواد صارمی
از دفتر فصل تنهایی نوع شعر مثنوی
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۹ دی ۱۳۹۵ ۲۱:۰۲ شماره ثبت ۵۲۶۳۴
بازدید : ۹۷۲ | نظرات : ۲۴
|
آخرین اشعار ناب جواد صارمی
|
شعر قدیمی ست...
بگو بی من، به هر شب غصه داری
از این دوری به هردم سوگواری
بگو رفتن برایت سخت و دشوار
بدون من شدی بی چاره و زار
برای دلخوشی من دوباره
بگو دل گشته از غم تکه پاره
بگو باور کنم از دوری هم
نفس هایت شده آغشته باغم
بگو هر شب پریشانی و بی خواب
نداری از جدایی، لحظه ای تاب
برای اینکه اشکم درنیاید
بگو این دوریت یک شب سرآید
بگو تا جان ز رگهایم نریزد
جدایی بی ثمر بر سینه می زد
بگو این گوشه ی دیوار و این من
من و این خانه ی ویران و این تن
فقط با وهم تو اینها بگفتم
جواب از قاب عکس تو شنفتم
بگو آیا ز سر عقلم پریده
و یا رگهای من، بیخود بریده
چرا فرش دلم رنگش ز خون است
گمانم این همان حس جنون است
بگو چاره برایم دل کشی نیست
دگر حرف تو دل را دلخوشی نیست
سیاهی می رود چشمانم انگار
توانی نیست دیگر در دل زار
به چشمم، جان ز رگهایم رها شد
ز تن این زندگی گویی جداشد
سفیدی جای آن تاریکی آمد
نفس از سینه باسختی برآمد
دگر این قصه ی من آخرش شد
دلم این بی توبودن، باورش شد
برای خط آخر با دلی زار
مرا در خاطرو در سینه بسپار
خدایا بخششی کن این گناهم
خودت دانی چرا این گشته راهم
دگر راهی مرا جز خودکشی نیست
برای زنده بودن دلخوشی نیست
جوادصارمی
|
نقدها و نظرات
|
سپاس فراوان | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود جناب صارمی عزیز
زیبا قلم زدید