يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
آخرین اشعار ناب زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
|
به نام یگانهسرایندهی دیوانِ آفرینش!
بیست کوتاهِ کلاسیک از کتابِ دلگویههای بانوی احساس،
پیشکشِ حسّ زلالِ شما مِهرورزانِ بزرگوار:
🍃🌸🍃
۱
بیچاره دلم چه سادگی کرد
عاشق شد و باز، بچگی کرد
با این دل و حسّ بیقرارم
دیگر نشود که زندگی کرد
زهرا حکیمی بافقی
کتاب: دلگویههای بانوی احساس
🍃🌸🍃
۲
قلبم، به هوای تو زند شورِ نفس
حسّم، به جز از تو، نکند میل به کس
زیباست، نگاهی، به دلِ من که فقط
محتاجِ نگاهِ دلِ تو، باشد و بس
زهرا حکیمی بافقی
کتاب: دلگویههای بانوی احساس
🍃🌸🍃
۳
نهانِ جان، شده، قاموسِ احساس
بخوان آن را کمی، با قلبِ حسّاس
پسندیدی، اگر، گلواژهای را
از آن، شادی نما، چون دشتِ ریواس*
*پ.ن:
خاصیتِ ریواس، فرحبخشی است.
زهرا حکیمی بافقی
کتاب: دلگویههای بانوی احساس
🍃🌸🍃
۴
تو و حالِ پر از، احساس مبهم
تمامِ لحظههایت، غرقِ ماتم
عسل بانو! چه طعمی دارد این عشق
که با دل، میچشی آن را، دمادم
زهرا حکیمی بافقی
کتاب: دلگویههای بانوی احساس
🍃🌸🍃
۵
نبودی در دلِ شبهای قلبم
و پوچ و هیچ شد رویای قلبم
ز بس لرزیده دل، حسّی، نمانده
پر از خالی شده، دنیای قلبم
زهرا حکیمی بافقی
کتاب: دلگویههای بانوی احساس
🍃🌸🍃
۶
حواست باشد ای دل! یارِ خوشرو
گهی هم میشود، بسیار، بدخو
اگر روزی شود، احساسِ تو، کم
سرت را، زیرِ آبی میکند، او
زهرا حکیمی بافقی
کتاب: دلگویههای بانوی احساس
🍃🌸🍃
۷
کند قلبم، زِ غمهای گران ایست
نمیپرسی که دردت، آخر از چیست
اقلا با گُلِ احساسِ قلبم
نکن بازی؛ دلم بازیچهات نیست
زهرا حکیمی بافقی
کتاب: دلگویههای بانوی احساس
🍃🌸🍃
۸
در آشوبِ دلم، شوری به پا شد
که سهمِ سینهام، موجِ بلا شد
دگر، قصّه، نمیخواهم ببافم
از احساسی، که از سینه، جدا شد
زهرا حکیمی بافقی
کتاب: دلگویههای بانوی احساس
🍃🌸🍃
۹
شده، کارِ دل از، احساس، گفتن
به مژگان، گوهری، از مِهر، سفتن
روان شد هر زمان، باغِ روانم
به دنبالِ گلِ از نو، شکفتن
زهرا حکیمی بافقی
کتاب: دلگویههای بانوی احساس
🍃🌸🍃
۱۰
نمیخواهد، که تکراری شود دل
اسیرِ ذلّت و، خواری شود دل
اگر حسّی به من، دیگر نداری
بگو؛ تا در پیِ یاری شود دل
زهرا حکیمی بافقی
کتاب: دلگویههای بانوی احساس
🍃🌸🍃
۱۱
وفادار است، قلبِ سر به زیرم
به جز تو، از کسی، حسّی نگیرم
گزیدی بر دلِ من، دیگری را
ولی بنگر که در دامت، اسیرم
زهرا حکیمی بافقی
کتاب: دلگویههای بانوی احساس
🍃🌸🍃
۱۲
گُلم! جز تو، نمیخواهم سری را
نمیخواهم، به جز تو، دلبری را
نباشد، حسّ من، مانندِ زنبور
که بعد از تو، بجوید، دیگری را
زهرا حکیمی بافقی
کتاب: دلگویههای بانوی احساس
🍃🌸🍃
۱۳
درونِ سینه حسّی، ناب دارم
دلی، سرگشته و، بیتاب دارم
به رویای رسیدن، تا گلِ عشق
دمادم، دیدهای، بیخواب دارم
زهرا حکیمی بافقی
کتاب: دلگویههای بانوی احساس
🍃🌸🍃
۱۴
نبودی در دلِ شبهای قلبم
و پوچ و هیچ شد رویای قلبم
ز بس لرزیده دل، حسّی نمانده
پُر از خالی شده، دنیای قلبم
کتاب: دلگویههای بانوی احساس
🍃🌸🍃
۱۵
با حسّ دلم به هر کران میگردم
در بسترِ عاشقی، نهان میگردم
در، آلبومی، قدیمی و، صد پاره
دنبال جوانههای جان میگردم
زهرا حکیمی بافقی (الف_احساس)
🍃🌸🍃
۱۶
آتش شده دل؛ عشق، برایت، زده شعله
خورشیدِ نگاهت، زِ صداقت، زده شعله
احساسِ گُلِ آتشِ مهرِ تو چه گرم است
ممنون که نگاهت، زِ رفاقت، زده شعله
زهرا حکیمی بافقی
کتاب: دلگویههای بانوی احساس
🍃🌸🍃
۱۷
نوشتم با دلم، گُلواژهها را
نخواندی؛ شد دلم، درگیرِ غمها
وَ احساسِ عجیبی، در من افتاد
که ویرانه شد از آن، دشتِ رویا
زهرا حکیمی بافقی
کتاب: دلگویههای بانوی احساس
🍃🌸🍃
۱۸
نخواندی هرگز این دلواژهها را
سخنهای پر از مهر و، وفا را
وَ حالا، حسّ من، آشفته گشته
نمیخواهم دگر، عشق و صفا را
زهرا حکیمی بافقی
کتاب: دلگویههای بانوی احساس
🍃🌸🍃
۱۹
وجودم، با تو سرشار از، وفا شد
سراسر، شور و دنیای صفا شد
میانِ جان، شکفت از تو، گُلِ عشق
و احساسم، به مِهرت، مبتلا شد
زهرا حکیمی بافقی
کتاب: دلگویههای بانوی احساس
🍃🌸🍃
۲۰
وقتی که نگاهت، به دلم، عاطفه بخشید
بیهیچ اجازه، شدم آشفته؛ ببخشید
عاشق شدم و، شورش احساس، شد افزون
رویای دلم، گشت شکوفا، چو گُلِ شید
زهرا حکیمی بافقی
کتاب: دلگویههای بانوی احساس
🍃🌸🍃
سپاسگزارم از نگاهِ مِهرانگیزتان!
چشمهی احساستان پیوسته جاری!
درخت اندیشهتان هماره بارور!
و افشردهی قلمتان همواره ماندگار باد!
|