یک روز همه باید تاریخ بیست هزار ساله ایران را بخوانند . امیدوارم کسانی که پرچم مجهول در دست دارند علاوه بر تاریخ ایران تاریخ زندگی آتاتورک را هم مطالعه کنند. خدا را شکر که در کشوری زندگی می کنیم که امنیت داریم و مقایسه امنیت کشور ما و کشور آذربایجان و ترکیه نشاندهنده این است که این کشورها به جای تخریب و ترغیب جوانان ما به سراب باید به فکر مشکلات خود باشند . شعر زیر تقدیم به تمام آذربایجانی هایی که عاشقانه ایران را دوست دارند .
آذرآبادگان غم دل من ، سر شیر است و خانه کهنم
شهر تبریز کوی مشروطه ، پاسدار و گواه این سخنم
می رود روح من برای آن ، خاک ستار خان و باقر خان
می پرستم وجب وجب آن را ، نام او زینت دل ایران
در نهاد ارومیه هر روز ،می زند نبض زنده زرتشت
چه عیان است عاقبت این خاک ،می زند بر دهان دشمن مشت
خانه آذری که ایران است ،جعل تاریخ تابه کی باید
عمق صد قرن عمر ملک ماست ،خود بخوانش که دل دهی شاید
نقش بسیار در درون دارد ،کاشی خوشنگار این وادی
مثل یک کوه ماندگار و قشنگ ، جنگلی پر ز گل پر از شادی
آنکه مانند گرگ زوزه کشد ،به یقین اهل خاک باقر نیست
نغمه خوان جدایی این خاک، دشمن راستین آزادیست
زاده گرگ بی گمان مغول است، زوزه در باد می کشد گاهی
آنکه تاریخ میهنش خوانده ،کی شود راه گرگها راهی
بی هویت ز جعل تاریخی ،دوست دارد کمی بزرگ شود
بگذارید زوزه ها بکشد ،عاقبت گرگ زاده گرگ شود
آذری نسل میترا دارد ، چون قوامش قوام ایران است
آنکه ذاتش ز میترا باشد، روشنی بخش این دل و جان است
یال این شیر آنسوی مرز است ،شهر باکو جدا ز مام وطن
عاقبت در کشاکش این دهر، بازگردد به سایه میهن
فقر آن جان من زده آتش، زآنکه بیرون ز خاک ماند و جدا
بازگردد یقین که می دانم ،می شود زنده و همیشه رها
شیر بی سر ندیده ام هرگز، سر بی شیر نقش موزه شده
از رسا و صلابت این شیر ،دشمن خاک، گرگ هرزه شده
گفته بودم دوباره می گویم ،آذرآبادگان پناه من است
مردمانش بزرگ چون دریا ،وصف او تا همیشه راه من است
آذرآبادگان همیشه بمان تو رها از صلابت ایران
تاکه یالت دوباره برگردد ، بر بلندای شیر این سامان
من که هر بار می زنم فریاد، مهر ایران درون من مانده
روح من نغمه ای برای این ،خاک شیرین مادری خوانده
نخجوان .خوی . مرند و اذرشهر ، روی قلبم همیشه جاویدان
قوم هومن ز نسل شیران است، لانه گرگ نیست در ایران
حماسی و زیباست