جمعه ۲ آذر
بدون عنوان شعری از خالد عظیمی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵ ۱۴:۵۴ شماره ثبت ۵۱۶۸۴
بازدید : ۴۱۲ | نظرات : ۱۱
|
آخرین اشعار ناب خالد عظیمی
|
تا بی حیا از روسری، شب را فرو میریخت
از بند بندم اَشْهَدُ اَنْ لا ...فرو میریخت
.
ماهی که دور گردنش را نقره تر میخواست
مهتاب را یکباره و یکجا فرو می ریخت
.
بر شانه هایش لیله القدرم پریشان بود
از قامتش،قدقامتِ دنیا فرو میریخت
.
چاک گریبانش مرتب بازتر میشد
کعبه کنار مسجدالاقصی فرومیریخت
.
بُت نیمه عریان بود اگرانروز،ابراهیم
شاید فقط یک نیمه از خودرا فرو میریخت
.
شاید خدا میخواست با من مهربان باشد
اما خودش در من ، خودش اما فرو میریخت
.
#خالد_عظیمی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
در ضمن با افتخار اثرتانرا در کانال سایت قرار دادیم