منشور عاشورا
تقدیم به ساحت مقدس مولی العابدین امام سجاد(ع)
دشمن نشسته روی تخت و طشت در پیش
با خیزران می زد به روی لعل خورشید
گاهی به خنده جام را می برد بالا
آن سوی دیگر دختری رخ می خراشید
مسجد پر از حجم صدای خامشان بود
در رعب ایشان بی وفایی موج می زد
برق طمع در چشمشان بیداد می کرد
در مدحشان بوی گدایی موج می زد
این سوی تر آزادگان در غل گرفتار
تن ها تکیده داغدار اما مصمم
منشور عاشورا به زینب ختم می شد
سجاد زد قانون خونین را متمم
ناگه به آرامی صدا زد آی غاصب
بالا روم ز چوبها گویم کلامی ؟
گویم کلامی حق شود راضی ز گفتار
هم مطلعش باشد سلام و هم ختامی
ناچار از موج نگاه مردمان ا و
دادش اجازه تا سخن را ساز سازد
بنوازد اول قلبها را با صلابت
با خطبه ای صدها هزار اعجاز سازد
اول سخن از خالق عرش و زمین کرد
آن کوبه حکمت عالمی را خلق فرمود...
آنگاه ، در نعتِ رسول عالمین ا و
بنداز زبان واژه ها با عشق بگشود
از حکمت بعثت و از بحث ولایت
گنجینه های علم را یکباره واکرد
آنگاه ، مردم را به لطف فرصتی سبز
با جد و باب و مام معصوم آشنا کرد
:مردم ! من از نسل خلیلم غل به گردن
هم از تبار سید الا حرار ، احمد
فرزند زمزم سالک راه منـــایم
بابم علی زهراست مامم ،جد محمد
از نسل حیدر آنکه او اول مسلمان
باب علوم احمد و هم رکن آیین
پور حسین آنکه به شمشیر شما شد
از خون او دشت عطش یکباره رنگین......
دیگر همه جمعیت از اندوه و خجلت
سر را فرو برده به ژرفای گریبان
سرها فرو افتاده بود اما یکی سر
بر نیزه بالابود اندر ذکر قرآن...
دیگر علی بر منبر خطبه نشسته
ضجه ز مردم تا ورای کهکشان رفت
اما چه سود از این بصیرت بعد فتنه
آه از جهالت کوچو نیزه در روان! رفت...
مستی پرید از سر یزید بی حیا را
ناچار گفتا لعنت حق بر ستمگر
بر بن زیاد و شمر و خولی وسنان باد
من در کجا و قتل فرزند پیغمبر...؟!
دستور داد از روی ریا در هر گذرگاه
یک منبع از آب زلالین جا گذارند
لعنت کند بر قاتلان شاه تشنه
آن تشنگان کو آب بر لبها گذارند
با اربعینی رنج ودرد و با دو خطبه
اسلام شد آزاد از قید اسارت
زینب جهان را کرد بیدار آنگاه
سجاد با یک خطبه کرد آنگه قیامت
ما شیعیان سر به دار مرتضائیم
چشم انتظاران طلوع آخرینیم
فردا ز مغرب می دمد خورشید عاشق
ما وارثان نور و خورشید و زمینیم
12آبان1395
محمدعلی جعفریان(عاشق)