سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 22 دی 1403
  • تشكيل شوراي انقلاب به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1357 هـ ش
12 رجب 1446
    Saturday 11 Jan 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      گرچه باغ من از درخت تهی ست در سرم فکر کاشتن دارم شعر را، عشق را، مکاشفه را همه را از نداشتن دارم...یاسر قنبرلو

      شنبه ۲۲ دی

      غزلی باید ساخت

      شعری از

      جاوید مدرس اول(رافض)

      از دفتر اشعار نو نوع شعر

      ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۰ ۲۳:۲۳ شماره ثبت ۵۱۱۷
        بازدید : ۸۶۲   |    نظرات : ۸

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر جاوید مدرس اول(رافض)
      آخرین اشعار ناب جاوید مدرس اول(رافض)

      غزلي بايد ساخت كه زسر حد جنون ميآيد.....

      تا، شکنهای سر زلف ترا شانه زند

      فرق آن را بشكافد نرمك

      تا که از پرده آن موی سیاه

      بدر آيد ماهي...  طالع من اينست.

      غمزه چشم تو پر درد و غم است

      ديده ي من شفق مهر تورا رجحان داد

      هم از آن رنگين است.......شفقت كميابست!!!!!

      باد بايد خيزد ،جنس ابرش همه باران و بهار

      تا گره بگشايد از من و غنچه ناز

      دل من حاوی صد پیغامست

      هدهدک قلابیست

      میبرد باد زدستش همه پیغام مرا

      پير با من ميگفت، ليك من نشنيدم

      كه دلم طالب سيمرغ شد از هرزه به رنج

      كي توان آب تمنا كني از آتش و دود؟؟

      خزف است آنكه ببازار تغابن هر دم نازك قلب مرا ميشكند

      جويباريست زخون

      جاري از چشمه ی نهر رخ من

      وزنخدان توچون دريائي

      زچهش اشك مرا مي طلبد

      تلخ بايد باشد. آن شرابي كه شفاي درد است

      جرعه اي با يد خورد، حاصلش يك خلعي از شرو شور

      يك دم نعمت خيز از اهورائي آن دختر رز

      جان من ميسوزد، دركويري كه بدور از عشقست

      در كوير دل تو

      سينه ام همچو شبستان فراغ تشنه ي نور اَبـَر انسانست

      ليك زان جائيكه ("ستاره ي شب هجران نمي فشاند نور")

       كجاست ماهرخي تا زبام برخيزد

      بنور افشاني.........

      بيا كه خرگه خورشيد قلب من بفسرد

      مي اي زجام و مجالي بسيط  ميخواهم

      نه بهر آسايش...

      آري آسايش عشاق درين مرحله نيست

      تا چه گردد سحر روز قيامت مارا؟؟

      عشق را نیست كرانی  كه به جَنَت برسي

      يا كه آواره ي دوزخ باشي.....

      عشق آرامش با محبوبست

      ۰
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      3