تقدیم بعزیزانیکه غزل را میخوانند
ماهتاب بدر کامل را چه تابان دیده ام
عکس ماهش را درون برکِه لرزان دیده ام
آب برِکِه لرزشش هرلحظه میشد بیشتر
عکس ماه با لرزشش بسیار چندان دیده ام
گوش دل بشنید تسبیح تمامی خلق را
بوف در ویرانه بلبل را غزلخوان دیده ام
میفروشم فخر، در ایران بدنیا آمدم
مردم ایران تمامی را مسلمان دیده ام
خاتم پیغمبران مبعوث شد اندر حجاز
یک مسلمانی زایران همچو سلمان دیده ام
علم سینا در جهان پاینده گشته تا ابد
کشف الکل هم ز رازی قرب تهران دیده ام
موزه پاریس یک دم چون بیامد در نظر
وصف قانون چون زکورش شاه شاهان دیده ام
یادم آمد از کمانگیری که باتیر کمان
مرد مردانه چو آرش مرد میدان دیده ام
چون فرستادم درودی روح فردوسی کنون
شرح حال رستم از نسل نریمان دیده ام
ظلم از اخلاف عبّاسی بمردم بیش شد
یک ستمگر کُش حریفی از خراسان دیده ام
در نشابور یک مزاری را بدیدم بس عظیم
در دلش خیّام دانشمند پنهان دیده ام
چون شدم عازم بفکرم شهر شیراز عزیز
حافظ شیرین سخن را ؛ هم سخندان دیده ام
شاعری مانند سعدی در جهان نامد وجود
مدفنی در کوه از خواجوی کرمان دیده ام
" آمدی جانم بقربانت ولی حالا چرا؟ "
این سروده سیّد از شهر دلیران دیده ام
جنگ کردیم با جهان ازحق خود، ما هشت سال
یک شجاعت در وجود شیر مردان دیده ام
شهسواری شد اسیر دشمنش هنگام جنگ
رو ؛ به دوربین مرگ برصّدام گویان دیده ام
نام ایران را بلند آوازه کرده جنگ ما
عشق خالص را به دلهای شهیدان دیده ام
بر مقامش هشتمین نور هدایت هم فزود
در تمامی جای ایران نور باران دیده ام
بس بکن (گمنام) قدرت کی تورا باشد دگر
کمتر از یک قطره ای از بحر عمّان دیده ام
شنبه هفدهم مهر نود پنج .
تقدیمی بسیار زیبا و شورانگیز
تشکر