بس کنید این جنگها را ای بشر
رحم را سازید نمایان کن ثمر
کینه ها را کن جدا از ریشه ات
دوستی جایش نشان اندیشه ات
اینهمه جنگ و خشونت از کجا؟
خالق ما نک مگر نبود خدا؟
این یکی با نام مذهب آمده
وان یکی بر کسب قدرت آمده
هریکی خود را محق داند کنون
شد فراموش نسل انسان شد جنون
خون یکدیگر مباح دانند روا
همچو هابیل است و قابیل ای خدا
آی آدم این زمین رضوان توست
تو چرا؟ وارونه گشتی از نخست؟
کرد بنا خالق به عشقت این جهان
کرده نفرین ناسپاس و بد دهان
ماهمه از ریشه ی انسانیت
آب خوردیم و شدیم نک جمعیت
یاد آورکیستی ؟ اکنون کجا؟
ره روی تا وصل گردی برخدا
کینه هارا دفن کن در سینه ات
ده نشان آن خلقت دیرینه ات
تودراین دنیا به قصدی با کمال
پا نهادی و نمودی انتسال
این دو روز عمر را با عقل وهوش
رحمت والفت نما کن جنب و جوش
سازه های مهربانی کن به پا
دور شو از خشم و اندوه وجفا
ما همه دراین جهان یک خانه ایم
از پدر ما برده ارث دردانه ایم
بازگویم بس نما جنگ وکفا
روی آور سوی عشق خود خدا
حال آدینه نما فریاد صلح
دورکن از پیکرت این جامه قلح
شاعر خداداد آدینه